یادداشت احسان رضایی
1401/4/4
3.4
4
تفسیر علیه تفسیر «علیه تفسیر» مشهورترین مقالهی سوزان سانتاگ است و از زمان نگارش آن (1964) به بعد، کمتر کتاب تئوریک سینمایی یا ادبیای را میتوان یافت که به آن ارجاع نداده باشد. نام این مقاله بر روی اولین مجموعه مقالات سانتاگ هم نشسته و به نوعی شناسنامهی او به حساب میآید. سانتاگ در این مقاله، ابتدا به بیان سیری از تاریخ هنر میپردازد که «نخستین تجربههای هنری قاعدتا میباید راز آلود و سحرآمیز بوده باشند». بعدها «فیلسوفان یونانی پیشنهادشان این بود که هنر امری تقلیدی است». بعدها هنر واقعگرا پدید آمد. و «ما به وظیفه دفاع از هنر سنجاق شدیم»؛ تئوریها و نظریهها پدید آمدند و «فرض همچنان این است که اثر هنری یعنی محتوای آن». سانتاگ سپس به نظریه تفسیر هنر میپردازد: «تفسیر در هنر یعنی بیرون کشیدن مجموعهای از عناصر (X، Y، Z و الی آخر) از کل اثر، کار تفسیرگر تقریبا مثل ترجمه است. تفسیرگر میگوید ببین، نمیبینی X درواقع همان A، و Y درواقع همان B است؟» و اینکه؛ «تفسیر در دوران ما حتی پیچیدهتر هم هست». و بعد، سانتاگ به تفسیرگرانی که کارشان ترجمه آثار هنری است و دیگر نمیگذارند ما از خود اثر لذت ببریم، بیمحابا حمله میکند: «فوران تفسیرهای هنر، امروزه حواس ما را مسموم میکند» و حتی حملات شدیدتر: «تفسیر، انتقام خرد است از هنر.» در انتها سانتاگ خود برای برخورد و نقد آثار هنری راهکاری ارائه میدهد: نقد فرمالیستی؛ «من نمیگویم آثار هنری وصف ناپذیرند و نمیشود آنها را توصیف کرد و یا دربارهشان توضیح داد. میشود. مساله این است که چهطور؟... چیزیکه در وهله اول موردنیاز است، توجه بیشتر به فرم است... بهترین نقد، که چیز نادری است، از نوعی است که ملاحظات محتوایی را در ملاحظات فرمی حل کند.» مقاله «علیه تفسیر» امروزه و چهل سال بعد از نگارش همچنان کاربردی و تازه است. با همان شجاعت همیشگی سانتاگ. و البته با جملاتی زیبا و به یاد ماندنی نظیر این: «هیچ کدام از ما نمیتوانیم معصومیت پیش از آمدن تئوریها را بازگردانیم.» احسان رضایی، هفتهنامهی همشهری جوان، شمارهی 4، 26 دی 1383.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.