یادداشت لیلا مهدوی

رگتایم
        رگتایم را می‌توان آوردگاه ادبیات علیه توسعه طلبی و زیاده‌‌خواهی دانست. یک قصه بر اساس مولفه‌های پست مدرن که هدفش انتقاد و اعتراض است.
زبان اگرچه طنزآلود است اما نمی‌توان بر تابلوی غمبار قیمت جان انسان‌ها در برابر صنعت و مدرنیسم پرده کشید.
در رگتایم انسان موجودی آشفته و سرگردان در دنیای فرو رفته در عصبیت ها و ناهنجاری های فراوان، تصویر می‌شود. گره اصلی و بحرانیترین دلیل برهم خوردن تعادل در داستان، تصویر سازی از نژاد پرستی افراطی در ایالات متحده است.
جامعه ای که در آن عدهای عده دیگر را  بر اساس استبداد فکری نژادپرستانه خود استعمار میکنند.
نویسنده در داستانش آدمها را چند بخش می کند. تکلیف دسته اول که معلوم است. صاحبان قدرت و ثروت. همان اهالی سفید پوست آمریکایی. اما قصه ازدسته دوم است. یکی مهاجران و دیگری سیاهان. قاعده  بازی در داستان را اینها میسازند. نسبت ها معلوم است. اقتصاد و بقای حکومت نیازمند صنعت است، پس سیاست را میخرد و سیاست جان انسان ها را دست مایه می سازد. در حقیقت داستان، جان آدمی وجه مبادله میان اصحاب قدرت با اصحاب ثروت است. اما در همین برهه نیز جامعه سرمایهدار آمریکا دستخوش بعض جریان های مطالبه جو و معترض به نظام طبقاتی میشود و گویی جامعه امریکا کمکم از بی حسی و انجماد خارج میشود.
یکی از وجوه بارز رگتایم رنج است. رنجی که فرد آنقدر بدان پیچیده شده که گاهی آن را نمی بیند. زیرا آرزویی ندارد. معیشت مردم یعنی تلاش بی¬وقفه برای بقا. نان بخور و نمیر و کار و کار و کار.
حق برخورداری هم اگر هست نه برای  مهاجران محفوظ است و نه برای سیاهان.
این قصه البته قصه آشنایی در عصر حاضر و جهان پیش رو در ایالت متحده آمریکاست. اگر در زندگی مهاجران دقت کنیم بقای آن ها در تلاش بی وقفه است و سیاهان از حقوق فردی برخوردار نیستند و همچنان سیاست در خدمت اقتصاد است و باقی شعارهای نخ نما و فرسوده و تکراری...
البته نکته ای که در این خصوص می توان گفت استفاده دکتروف از فاکتور یک خانواده یهودی مهاجر در داستان است. اینکه برای رواین مهاجران نویسنده از یک خانواده یهودی استفاده می کند جای تامل دارد. اما می تواند این نکته را برساند که در اعتراض به نظام سرمایه داری امریکایی، گونه های فکری نظیر سوسیالیست ها یا رادیکال ها مد نظر هستند.
ارکان داستان رگتایم بر مولفههای پست مدرن استوار است. زیرا در گره و پیرنگ داستانی، افراد مهم هستند و شخصیت قهرمان تابع شخصیت های دیگر قصه  و همه در کنش با یکدیگرند. در واقع داستان بستری از شخصیتهای متعدد و حتی گذرا اما تاثیربخش و کنشمند است. از سوی دیگر محوریت داستان حول یک نقطه بحرانی شسته رفته و مشخص نمیچرخد و میتوان گفت جریان گریز است و برای حرفی که میزند از قواعد پیروی نمیکند. دغدغه های انسانی را نمی خواهد فرموله کند. بلکه دنبال یافتن راهی برای بیان خود  از شیوهها و نظرگاههای خود است.
      

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.