یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی
1400/9/16
بعضی از رازها تا ابد راز هستند. اما بعضی از رازها فقط چند روز راز هستند. یا چند ساعت. رازداری در این مواقع آدم رو میپوکونه. اصلاً مگه میشه خویشتنداری کرد؟ چند روز در حال رازداری بودم تا اینکه بالأخره امروز مهلت به پایان رسید. زودتر از خود الی خبردار شده بودم که کتابش چاپ شده ولی نگفتم بهش. چون ناشر درجه یک این کتاب عادت داره نویسندهها رو غافلگیر کنه. کتاب یهو میره دم در خونه. الی گفت: چطور طاقت آوردی نگفتی. گفتم: دلم نمیخواست این لحظهی باشکوه ذوقزدگی رو ازت بگیرم. کتاب #باخه_یعنی_لاکپشت رو قبل از چاپ خوندم. یک مجموعه داستان خوب و قابل تأمل. چون نویسنده کتاب با کوهی از تجربه کتاب رو نوشته. بعد از سالها مطالعه، شرکت در کلاسهای داستاننویسی و فعالیت در حوزه کتاب. به علاوه هوش و درک یک زن و یک مادر از اجتماع. فضای کتاب بیشتر فضای زنانه است. با رنجهای به ظاهر معمولی ولی عمیق. مثلاً عشق عجیب یک زن یا انتخابهای سرنوشتساز یا... البته نقشآفرینی فقط به عهدهی زنها نیست. داستان دلبستگی یک مرد به یک طوطی یا داستان دستفروشی یک مرد دیگه از داستانهای خواندنی کتاب هستند. داستانها به هم پیوسته نیستند اما در هر داستانی یک ردپا از داستان قبلی هست و تا حدودی سرنوشت آدمها مشخص شدن. مناسب برای اونهایی که به نظرشون داستان کوتاه چیزی کم داره. پ.ن الهام عزیزم انشاءالله موفقیتهای بیشتر تبریک خیلی خیلی زیاد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.