یادداشت

گاه ناچیزی مرگ: رمان درباره  زندگانی محیی الدین ابن عربی
        پایان تابستان و پایان ابن‌عربی.
تمام مدت شنیدن کتاب مثل همه‌ی کتاب‌های زندگی‌نامه‌ای دیگر، یک سوال اساسی مغزم را می‌جود، حقیقت یا کذب؟ این تصویری که دارم از ابن‌عربی می‌سازم، صاحب تمام آن نظریه‌ها و تفاسیر عرفانی، همین پیرمردی است که علوان نوشته‌است، همین پیرمرد صوفی مسلک، آمیخته به زندگی عادی، عاشق همسر و بچه، در کوچه پس‌کوچه‌های دمشق و بغداد و اشپیلیه، همین پیرمرد است؟ یا فرسنگ‌ها دورتر و متفاوت‌تر، زاهدتر، محب علی‌تر، عامل به شریعت‌تر و...؟

کتاب به هر نحو نمی‌تواند به این سوال پاسخ دهد.

برخلاف نظرات رایج، من از کتاب آنقدر نیاموختم. شاید چون سهروردی و مولانا و شمس تبریزی در ذهنم واضح‌تراند و در هوای آن‌ها نفس کشیده‌ام نه در سرزمین ابن عربی. اما کتابی بود که توجهم به خدا، سوره‌ی یاسین و تسلیم بودن در برابر امر خداوند رو بیشتر کرد.

در شروع فصل بغداد، قسمت شد و پا در بغداد گذاشتم. بغدادِ جهان!
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.