یادداشت سیده محدثه موسوی

        این یکی از سری ماجراهای تن‌تن بود که واقعا باهاش خندیدم.
از یه طرف کاپیتان بیچاره که هی بدشانسی می‌آورد و کله‌ش خراب میشد و اصلا نمی‌دونست اونجا داره با خودش و زندگیش چه کار میکنه😁 
از اون طرف تورنسل بدبخت و عزیز که همیشه همه فکر میکنن یه تخته‌ش کمه (به جز اون بحث کارای علمیش البته!) ولی آخرش تو این قسمت بالاخره رد میده و میزنه به سیم آخر و از خودش (اون چه جور!) دفاع میکنه😅 سر این قسمتاش واقعا از ته‌دل و بلند بلند خندیدم😂
      
19

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.