یادداشت غلامحسین دریانورد
1400/11/27
4.1
12
رمان دیدار در قیامت را خواندم یک تراژدی مهیج و جذاب. که از دل واقعه جنگ جهانی اول بیرون آمده است: جایزهی ادبی گنکور فرانسه در سال ۲۰۱۳ است. این داستان در روزهای پایانی جنگ جهانی اول و در سنگرهای میان آلمان و فرانسه روی میدهد. نویسنده میکوشد در این کتاب، خشونت و جنون نهفته در روح جنگ و در هم پیچیدن روابط انسانی و اجتماعی در چنین زمان و فضایی را به تصویر بکشد. همچنین نشان دهد چگونه میراث جنگ در دنیای پس از آن خود را بروز میدهد. کتاب اینگونه آغاز میشود: «همهی آنهایی که تصور میکردند این جنگ بهزودی پایان خواهد یافت دیرزمانی است که در همین جنگ جان باختهاند. دقیقا از همین جنگ. برای همین آلبر شایعههای ترک مخاصمه را چندان جدی نمیگرفت. بیشتر از تبلیغاتی که اول جنگ رواج داشت به این شایعهها بها نمیداد، همانها که میگفتند گلولههای بُشها آن قدر نرم است که مثل گلابیهای پُخته وقتی به لباس نظامی فرانسویها میخورد وامیرود، که موجب شلیک خندهی نظامیان فرانسوی میشد. آلبر انبوهی از نعشهای همینها را دیده بود که هرکدام در حال خندیدن با یکی از همین گلولههای نرمِ آلمانی از پا درآمده بودند. " اگر چه این رمان چند شخصیت اصلی جذابی مثل آلبر، ادوارد، هنری ، مالدن و... دارد اما من از شخصیت مرلن بیشتر خوشم آمده شخصیتی نویسنده آخر و عاقبت او را چنین در پایان رمان رقم میزند: باقی میماند ژوزف مرلن، که کسی هرگز به فکر او نبود، از جمله شما! نگران نباشید: ژوزف مرلن همیشه در زندگی مورد نفرت همه بود و همین که مُرد همه او را فراموش کردند؛ اگر برحسب تصادف نام او جایی به میان میآمد، فقط خاطرات بدِ همه دربارهی او زنده میشد. او یک شب نخوابیده بود تا همهی اسکناسهای درشتی را که هنری دولنه ـ پرادل بهعنوان رشوه به او داده بود، یکییکی، بهوسیلهی نوارچسب به گزارش خود بچسباند. هر اسکناس یک تکه از داستان او و شکست او بود، ولی شما همهی اینها را بهتر از من میدانید. مرلن پس از تسلیم گزارش انفجاریاش، که دلیل قاطع محکومیت سنگین هنری بود، به خواب زمستانی فرورفته بود و دوران خدمتاش عملاً پایان یافته بود و تصور میکرد که زندگیاش نیز پایان یافته است. اشتباه میکرد! او در ۲۱ ژانویهی ۱۹۲۱ بازنشسته شد، ولی تا آن تاریخ، مطابق معمول سنوات گذشتهی دورانِ خدمتاش و..."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.