یادداشت طیبه اژه ای

دروازه مردگان؛ شب خندق
        بالاخره بعد سه ماه تمومش کردم. خیلی فکر کردم به اینکه چی شد از جلد اول به دوم انقدر جذابیت کتاب برای من کم شد و فکر می‌کنم مسئله بخشی از داستان بود که در زمان حال می‌گذشت. مثل کتاب قبل این جلد هم یک خط داستانی در حال داره و یک خط داستانی در زمان رضاقلی، که در انتهای کتاب به هم پیوند میخورن. ضعف اصلی این جلد بنظرم بخشی بود که در زمان حال می‌گذشت، غیر از مرگی که اتفاق افتاد و یه کم هیجا‌ن‌انگیزش کرد بقیه‌‌اش بنظرم کش‌دار بود، نقطه‌ی اوجش انتهای کتاب که مرد سیاهپوست داره درباره‌ی اجدادش توضیح میده.. یک تک‌گویی کشششدار و بدون پیچ و خم، دیگه انگار نویسنده حوصله نداشته در خلال داستان‌ این نکات رو متوجه بشیم، یه باره لقمه‌پیچ تقدیم کرده بهمون.
اما.. اما.. جمله‌ی آخر کتاب اون جمله‌ی طلایی‌ای بود که آدم رو ترغیب می‌کنه بره سراغ جلد سوم. امیدوارم جلد سوم تو ذوقم نخوره
      
90

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.