بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت K.A

K.A

1401/02/15

                از: زمین
به: بالای هفت آسمان
هواپیما چک می شود و ستوان مرتضی مشکات هواپیما را از زمین بلند می کند به اسمان می برد. سفر هوایی به ظاهر ساده ای که اگه کسی نمیدانست، فکر نمی کرد خلبانش پس از فرود سرنوشت جدید دیگری داشته باشد، فکر نمی کرد که خلبان مشکات ارزوی پرواز را به دل بگیرد…
کتابی با نویسندگی رضا امیرخانی که در حال و هوای دوران دفاع مقدس سیر می کرد و موضوعاتش در اسمان مانند هواپیمایی به جلو می رفتند. قبل از شروع کردن کتاب متوجه اسمش نشدم و به نظرم جالب نیامد. شنیده بودم همه اش نامه هایی است از فلانی به فلانی. یا به طور خلاصه نامه نگاری ای بین شخصیت های داستان. فکر می کردم از ان هایی باشد که همان اواسط رهایش می کنم و جذابیت چندانی برایم ندارد. اگرچه اینطور نبود و همان اول قلاب داستان مرا گیر انداخت. همه کتاب نامه بود و اولین نامه از دختری هفت-هشت ساله ای بود به مخاطبی که از او گله کرده بود. نامه ها به طور طبیعی نوشته شده بود. یعنی طوری نبود که من خواننده احساس کنم که نامه ها برای اطلاعات دادن به من نوشته شده اند. و البته طوری نبود که نفهمم و مجبور شوم متن را دوباره و چندباره بخوانم تا بفهمم چه شده. 
در شخصیت پردازی هم شخصیت ها به نام نشان کاملا مشخص بودند. چرا که خود نامه ها می گفتند: از…. به…. و شاید به توان گفت که داستان به طور مستقیم شخصیت ها را به نام و نشان معرفی کرده بود. اگرچه مسلما چیزی از ظاهر ان ها نمیدانستیم. چرا که کسی در نامه از ظاهر خود حرف نمی زند. البته ما به طور استثنادر یکی از نامه ها متوجه ظاهر فرانک هم شدیم و معرفی شخصیت های فرعی تر، با وجود محدودیت هایی در داستانی به شکل نامه نگاری ها خیلی خوب بود. مثلا می دانستیم کدام یک از شخصیت ها مقرراتی است و مودب؛ و کدام یک مهربان و مرتب. 
به طور منطقی در کتاب دیالوگی وجود نداشت که بخواهیم در موردش صحبت کنیم. چرا که کسی در نامه از دیالوگ استفاده نمی کند.همه اش روزانه نویسی و خاطره نویسی بود. تعداد انگشت شماری دیالوگ وجود داشت که خوب بود. همانطور که گفتم داستان هم طبیعی جلو میرفت. انگار که شخصیت ها با هم گذشته را مرور می کردند و یا اتفاقات جدید را با هم به اشتراک می گذاشتند. 
پایان داستان غافلگیر کننده و خوب، اما کمی باز بود. به طوری که احساس می کردی هنوز ادامه دارد. البته که گره اصلی داستان باز شد و فقط گره های فرعی ماند. اما با این وجود لحن هر شخصیت با شخصیت دیگر فرق داشت و این نکته ای قابل توجه بود. و می شد گفت که تو میدانی این نامه را چه کسی به چه کسی داده. مثلا اکثر نامه های اقای تیموری کسل کننده بود. 
اگرچه بعضی مواقع داستان خسته کننده می شد. فرض کن کلا یه کتاب 200 صفحه ای می خوانی که همش می گوید از علی به محمد، از محمد به علی و…. دقیقا مثل خواندن نامه های اشخاص دیگه ای بود که به تو ربطی ندارد تو فقط محض فضولی سرکی به انها انداخته ای. خوب بود اما عالی نبود. اگرچه شاید هم برای یعضی ها جذاب باشد. 
به طور خلاصه کتاب ازبه نوشته رضا امیرخانی کتابی جذاب و مشابه سریال شوق پرواز(در مورد شهید عباس بابایی)، با چاشنی خسته کننده ای به دوستداران خلبانی و دوران دفاع مقدس پیشنهاد می شود…:)
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.