یادداشت مائده
1404/4/4
در سالهای پیش وقتی متوجه میشدم کتابی که در دست دارم کتاب مناسب یا خوبی نیست بسیار نگران میشدم. از اینکه اون مطالب رو متوجه نشم و یا وقتم هدر بره از بد بودن مطالب! اما حالا با روی باز با هرکتابی، با هر سطحی استقبال میکنم و در ادامه همراهش میشم. شاید کتاب تنها هدفش پس زدن مخاطب و تنها گذاشتن کتاب توسط مخاطب باشه! در اون شرایط کاری از دستم بر نمیاد. چیزهای زیادی راجع به این کتاب وجود داره که دوستش ندارم. دلایل زیادی هم داره. مواردی که از این کتاب اصلا نمیپسندم و نمیپذیرم: یک: مورد اول ترجمه بد این کتابه. من صادقانه سررشتهای در ادبیات و مترجمی ندارم اما برای من لااقل این ترجمه، ترجمه روانی نبود. دو: مورد بعدی و مهم محتوای اصلی و کلی کتابه. در قسمتهای ابتدایی کتاب صحبتهایی راجع به تاثیرات هنر بر روان ما میشه که میتونه درست باشه. هرچند که کموبیش درک نکردم اونهارو و موافق هم نیستم. (شاید انسان خوشبینی نیستم). حتی اگر این صحبت راجع به تاثیرات هنر رو بپذیرم، مثالهای هنری که میزنه اصلا پذیرفتنی نیستن. خوشبینی و تفسیرهای دل بخواهی از بعضی آثار پشت هم تکرار میشد. آثاری که جای اونها در اون قسمت نبود. سه: مورد قبلی مارو به مورد بعدی میرسونه. یعنی دنبال کردن تفسیرها و منطق شخصی نویسنده. اما نکته جالب اینجاست که اصلا به این مورد اشاره نمیکنه و بر این باوره که حرفهاش درست ترین و اصلی ترین هستند. چهار: قطعا وقتی عنوان کتاب « هنر همچون درمان» هست قابل حدس هم بود که برای هنر وظایفی در نظر گرفته میشه. یک خط باریکی بین تاثیر ناخودآگاه آثار هنری بر افراد و وظیفه آثار هنری وجود داره که کتاب اصلا خطی رو در نظر نمیگیره ظاهرا. به طور کلی بدیهی فرض کردن یک سری مطالب راجع به هنر، وظایف و تاثیراتش چیز خوشایندی نبود که درموارد پیش اشاره کردم بهش. پنج: کتاب در قسمتهایی به وضوح اهمیت دانستن تاریخ هنر رو زیر سوال میبره. ( واقعا عصبانی هستم سر این مورد) نمیگه برای احساس نزدیکی عمیق با اثر هنری و هنرمند در کنار فهم تاریخ هنر ( حتی نسبی) این دیدگاهی که من مطرح میکنم رو دنبال کنید. بلکه میگه فقط دیدگاه من رو دنبال کن! هفت: لحنی همراه با تهمت به ارگانهای زیاد. این نظرهای شخصی و در بعضی مواقع بیپایه و اساس در میانه کتاب به حدی میرسه که تبدیل به تهمت میشه. به طور کلی عقیدهی من بر اینه که این حرفهایی که راجع به تاریخ هنر و مخصوصا گالریها وموزهها زده میشه، برای مخاطبی که گالری و موزههای زیادی نرفته و یا تازه با هنر و محیط هنری روبرو شده بسیار آسیب زنندهست. این نگاه، نگاهی بیرحمانه و خصمانهست. کتاب نکات مثبتی هم داره. برای من صحبت دربارهی چیزهای جدید، دیدن آثار هنری جدید و هنرمندهای جدید و زاویهی دید جدید هم یکی از این نکات بود. اما به صورت کلی اگه قصد یکجمعبندی رو داشته باشم، باید اینطور بگم که کاش این دو عزیز نویسنده برای صحبت راجع به یکسری از موضوعات و دغدغهها دست روی آثار هنری نمیذاشتن و یا اگر گذاشتن دست روی یک سری از آثار که اصلا جای اونها در اون بحثنبود نمیذاشتن و اگر باز هم(!) این کار رو کردن، این تفاسیر شخصی ودر بسیاری موارد اشتباه از آثار رو با چنین اعتماد به نفسی ارائه نمیکردن تا نه مخاطبی که اولین برخوردش با آثار هنری و هنر، کتاب شماست آنقدر نگاه خوشبینانه به بعضی آثار و هنرمندها پیدا نمیکرد و گمان نمیکرد که تفسیر آثار هنری چقدر آسانه و هم انقدر بدبین نسبت به جامعه هنری و مکانهای هنری مثل موزهها. اونهم چون شما اینطور فکر کردید و تشخیص دادید.! قسمتهای آخر کتاب به سمت سیاست و اقتصاد میره که چون سررشتهای در این مورد ندارم نظری هم نمیدم. این قسمت روکمی معتدل تر دیدم. ( شاید اگر عمیق بشم این بخش هم از نظرم عجیب بیاد) بیشتر قسمتهای اول کتاب اذیتم کرد. در کل تجربه خوبی نبود برام و بیشتر عصبانی بودم حین خواندن کتاب. اما خب لذتهایی هم داشت. همین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.