یادداشت مبینا حمیدی

دیدم که جانم می رود
        سلام
وقت بخیر 
🟡نقد کتاب دیدم که جانم میرود
خلاصه:ماجرای بین حمید و مصطفی،دوستی دو نوجوان است که راهی جبهه میشوند.
و در واقع نویسنده خاطرات خودش و دوست صمیمی اش که شهید شدن را نوشته.
🟩نقاط مثبت:متن کتاب روان است و مخاطب راحت ارتباط برقرار میکند.
🟢در بعضی از کتب شهدایی میبینم که شهید رو نویسنده جوری توصیف کرده که ما میگیم ما کجا شهدا کجا ولی این نویسنده خیلی قشنگ توصیف کرده.
🟢ماجرا ها یک سیر مشخص دارن و پراکنده نیستن.
🟢از اینکه در مورد هر شخصیت در پاورقی نوشته بودن خیلی خوشم اومد
🟢عکس های آخر کتاب خیلی زیبا و برای احساس همزاد پنداری مخاطب بسیار عالی هست و تاریخ زدن و معرفی افراد در عکس.
🟢صحنه ها و اتفاقات خیلی  خوب توصیف شده.
🟢اسم کتاب رو بی نهایت دوست دارم.
🟢من با خوندن این کتاب خییلی حال خوبی پیدا کردم دوستی هایی از این جنس زیبا هستن، دوستی خدایی که باعث بشه هر دو طرف رشد کنند و برسن به حضرت دوست.
من تشکر میکنم از نویسنده محترمشون.
لطفاً برای شادی روح شهید مصطفی کاظم زاده صلواتی هدیه کنید.🙏🦋
      
6

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.