یادداشت
1403/3/10
3.5
13
کتاب در مورد پنج روز آخر زندگی میرزاده عشقی می باشد. او با کابوسی ترسناک از خواب می پرد. در پیشانی کتاب جمله ای از میرزاده عشقی نوشته شده: "زبان سرخ بیرق خون است". گویی نویسنده کتاب این جمله را پیام داستان در نظر گرفته است. آیا این کتاب رمان است؟ پیرنگ کار، تعداد حوادث اصلی و فرعی در این کار، پیرنگ مناسب رمان نمی توان تعریف کرد. طرح و پیرنگ کار بسیار سست و بی رمق است. شاید هم اصلا نتوان قائل به طرح شد. برخی ها این گونه روایات را قصه (در مقابل داستان) می نامند. مهمترین نکته در مورد رمان این است که ما با یک کار یکدست مواجه باشیم. معرفی و پرداخت جداگانه و اختصاص فصل به شخصیت ها باعث شده، داستان چند تکه شود و در ذهن ما شکل نگیرد. گزارش دهی ساعت به ساعت اجازه همدلی و همدردی با شخصیتها و داستان را نمی دهد. بعد از خواندن و اتمام کتاب، پیرنگ داستان و خلاصه آن را چگونه می توان در یک صفحه نوشت؟ شخصیت هایی مثل ابوالقاسم خان، ممد چاقو و ... از ذهن ما پریده اند. فصل آخر که ساعت به ساعت گزارش داده می شود. کوکب: یک پاراگراف خیابان- مردم- ساعت دو- دو خط نوع روایت هم این را به ما نمی گوید. این کتاب را به لحاظ ساختمان و مایه های سبکی نمی توان در رمان حوادث تقسیم بندی کرد. رمان شخصیت هم نیست چرا که در رمان شخصیت تکیه بر انگیزه انجام اعمال است. یعنی به سوال چرا چنین شد؟ پاسخ بگوییم. در این رمان در مورد شخصیت ممدچاقو ، ابوالقاسم خان ، کوکب پاسخ به این سوال داده می شود. اما کافی نیست. چرا که شخصیت اصلی منفعل است. ترس ها روایت می شود اما جدالی هر چند درونی رخ نمی دهد. شک و تردید و جدال کوچکی را در مورد شخصیت کوکب می بینیم. اما میرزاده عشقی، انفعال شاهزاده خانم را چگونه توجیه می توان کرد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.