یادداشت لیلا مهدوی

                سید میثم موسویان، در بینام پدر، ذهن خوانی می کند. او پیش از آن که داستانش را مخاطبان بخوانند ذهن مخاطب را کشف می کند و چیستی و چرایی داستان بی نام پدر را بر مبنای برهم خوردن تعادل ذهنی مخاطب و پرسش هایی که ممکن است در ذهن او پدیدار شود، پیریزی میکند. انتخاب سوژه و همین طور وقایع تاریخی در عصر پهلوی از یک سمت و چیدن نقاط بحرانی داستان به گونه ای که در خطوط روایت، خدشه وارد نشود، از سمت دیگر، سبب میشود که مخاطب بخواهد رمان را لاجرعه سر بکشد.
درست است که نویسنده همان اول کار، مخاطب را به وسط قصه پرتاب می کند اما مخاطب از یک فضای مه آلود و پر سوال داستان را آغاز می کند. در همین نقطه شروع، تعادل ذهنی مخاطب بر هم می‌خورد و ایجاد انگیزه در مسیر ادامه داستان شکل می گیرد.
شکل بیان و روایت در داستان بی نام پدر نوعی سیالیت نرم و لطیف دارد که نمودار داستان را دارای یک نقطه اوج و تعداد زیادی گره داستانی می کند. یعنی چه در صعود و چه در فرود و چه در نقاط بحرانی، داستان از ریتم نمی افتد. به همین دلیل است که قصه روان و جذب کننده پیش می رود.
داستان در سه خط روایی پیش می رود. اینکه این سه خط داستانی بتوانند در همه تنیده و یکپارچه شوند و نمودار منطقی برای قصه بسازند حاصل فرم است. یعنی نویسنده نشان می دهد اگر تکنیک مبتنی بر پیرنگ باشد، منجر به فرم می شود. از طرفی پیرنگ قصه هم دست نویسنده را در فرم باز گذاشته است و نویسنده در یکی از فنی ترین حالات داستانی، قصه اش را پیش می‌برد.
بی نام پدر از زبان چند راوی روایت می شود و همین مورد هم کمک می کند مخاطب نسبت به پیشرفت صفحات داستان، هشیار باشد و با دقت بخواند به همین دلیل شاید بی نام پدر مخاطب جدی تری در ادبیات و رمان، طلب کند.
داستان در بستر میان مونولوگ و دیالوگ پیش می رود و نکته ای که آن را جذاب می کند، تغییر لحن هاست. در بی نام پدر هر شخصیتی لحن خودش را دارد. می توان از لحن، متکلم را شناخت و لحن هر شخصیت بر اساس شخصیت او پیریزی شده است.
می خواهم داستان بی نام پدر را داستان شخصیت ها بدانم. شخصیت های مختلف در داستان که بر هم و بر محیط در بستر زمان و مکان داستان، بدون وقفه اثر می گذارند و این جریان متوقف نمی شود. به همین علت داستان از نوعی حیات و حرکت برخوردار است.
قصه حول شخصیتی میچرخد که بی آنکه سیاه نمایی شود، سیاه است؛ نه خاکستری.
شخصیت اصلی داستان در روند تاریخ دست به کارهایی می زند که هر کدام از آن ها را می توان به نوعی «بزنگاه تاریخی» و موثر در سیاست دانست.
ویژگی اصلی داستان، خلاقیت در نظرگاه است. نوعی سنت شکنی و یک کار سخت. این که دنیای داستان را یک انسان سیاه پیش می برد و نویسنده اصلا سعی ندارد که از سیاهی این شخصیت کم کند و تاثیرگذار تر اینکه ارزش های وجودی انسان را نیز از نگاه شخصیت اصلی تفسیر می کند. از خلاقیت در نظرگاه داستان، می توان به داده های سیاسی عصر پهلوی و بعد از آن به تحلیل داستانی آن نیز اشاره کرد.
نویسنده در داستان بی نام پدر قصد پیام دادن و محتوا ساختن ندارد به همین دلیل است که می تواند در قالب تکنیک و فرم، حس ایجاد کند.
نویسنده در روایت خود المان های مختلفی را قرار می دهد که بتواند فضای قصه را به دو برهه زمانی مورد بحث در داستان نزدیک کند و تصویر و اتمسفر تاریخی بر داستانش بنشاند. خودرو، شکار، قمار:و ... المان هایی هستند که حس و حال زمان را در داستان تولید می کنند.
نکته دیگر، آن خطی از داستان که درباره فدايیان اسلام روایت می کند. خطوط داستانی درهم پیچیده و یک دست پیش می روند و به همین دلیل است که انسجام داستانی تا نقطه آخر برقرار باقی می ماند.
نویسنده در داستان خود تعابیر جالبی می آورد که نشانگر زیست و درک زیستی خود بوده است مثلا: «خدا لعنت کند کسی را که به این ها گفته پشه کوره! از هفت جد و آباد من بیناترند...»
پشه کوره یا اصطلاحات از این دست خاص  گویش خاصی از کشور هستند که در داستان جا افتاده و نشسته اند.
در نگارش رمان تاریخی نویسنده همیشه با محدودیت و سوال مواجه است. مخاطب هم گاهی تفاوت میان رمان و روایت مستند را نمی داند و انتظار دارد هر آنچه در رمان تاریخی می خواند را در تاریخ پیدا کند. با این همه، هنر رمان تاریخی در این است که بتواند در ورطه تاریخی، صور خیال را جوری وارد کند که بافت داستان یک دست شود. نکته ای در رمان بی نام پدر به خوبی مشهود است. او از دل تاریخ بیرون کشیده برای ساخت درام، عناصری وارد می کند که جدا افتاده از اصل جریان نیستند و مخاطب نمی تواند عناصر و شخصیت های خیالی و حقیقی را از هم جدا کند.
در داستان وقایع تاریخی کپیـ- پیست نمی شوند. بلکه بر اساس داستان باز آفرینی شده و در خط داستانی چیده می شوند.
یکی دیگر از وجوه رمان هم پرداختن به قائله اقوام کرد است. نویسنده می تواند برای ذهن مخاطب علاقه مند تصویر خوبی بسازد بی آنکه قضاوت یا جهت دهی ذهنی کرده باشد.
یکی از بهترین و به یادماندنی ترین نکاتی که در این داستان وجود دارد پایان آن است. پایان داستان به گونه ای است که در ذهن مخاطب تا مدتی آماس می شود و مخاطب را خود نگاه می دارد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.