یادداشت سهیل خرسند

Dubliners
        دسته‌بندی کتاب‌ها بر اساس سال شمسی برای من مرسوم نیست.
هیچ قاعده و رویه‌ای نیز برای این کار در پیش نگرفته‌ام، اما پانزده روز قبل، وقتی که دابلینرز را به دست گرفته، و تصمیم گرفتم روزی یک داستانش را مطالعه کنم، به خوبی می‌دانستم که این مجموعه، حسن ختام سال ۱۴۰۱ خواهد بود.
دابلینرز یک مجموعه‌ی داستان کوتاه است، متشکل از پانزده داستان به نام‌های:
«خواهران، برخورد، عربی، اِولین، پس از مسابقه، دو خانم‌باز، پانسیون، یک ابر کوچک، خاک رس، یک مورد دردناک، روز پیچک در ستاد انتخابات، یک مادر، بخشش و مردگان.»
در ظاهر هیچ ارتباطی میان داستان‌ها و شخصیت‌های جویس در این پانزده داستان وجود ندارد، اما خواننده پس از خواندن داستان‌ها به ترتیبی که در کتاب آمده، به خوبی می‌تواند درک کند چرا جویس آن‌قدر نسبت به ترتیب داستان‌هایش وسواس به خرج داده است.
همانند هر مجموعه‌ای، این مجموعه نیز داستان عالی، خوب، معمولی و ضعیف دارد، پس خواننده نباید انتظار داشته باشد که چون نام نویسنده را تریلی‌های بریتانیایی نیز نمی‌توانند یدک بکشند، با پانزده داستان عالی روبروست.
گل سرسبد این مجموعه‌، آخرین داستان آن یعنی مردگان است. این داستان در ایران بین کتاب‌خوان‌ها بسیار معروف است، همین شهرت نیز باعث شد که اولین داستانی باشد که از جویس خواندم، و ضمنا من را تشویق به خرید کتابی از او کرد.
نکته:
مدتی قبل که به کتاب‌فروشی هچردز رفته بودم، هیولای جویس را به دست گرفته و تورقی کردم. نگاهی مختصر کافی بود تا به خود بگویم: الان وقتش نیست، ۲۰۲۴ شاید...
قلم جویس در یولیسز پیچیده، رازآلود و پر از پیچیدگی‌های ادبی بود. وقتی با متصدی کتاب‌‌فروشی کمی به گفتگو نشستم، گفت: زبان جویس زبان ما نیست! البته که او نیز یک بریتانیایی‌ست اما ایرلندی‌ها امروزه از عبارات و اصطلاحاتی استفاده می‌کنند که ما نمی‌کنیم، چه برسد به دوران جویس. او به من پیشنهاد کرد، قبل از این‌که به سراغ این هیولای ترسناک بروم، مدتی داستان‌های کوتاهش را بخوانم تا تکه‌کلام‌های او و یکسری عبارات مختص به او را یاد بگیرم. با توجه به این‌که چند شخصیت از شخصیت‌های دابلینرز در یولیسز حضور دارند، این کتاب را با راهنمایی‌ش خریدم.
قلم جویس در این مجموعه‌، هیچ نسبتی با چیزی که در یولیسز دیدم نداشت! 
ساده بود و روان! بله، البته که بارها مجبور شدم معنای برخی لغات و اصطلاحات را از بومی‌ها بپرسم، اما این‌ موارد باعث توقف نمی‌شد و از همه مهمتر، جملات او دارای پیچیدگی ادبی نبود... 
گویا جویس تنها در یولیسز کمر همت به ناک‌اوت کردن خواننده‌ها بسته است.
بنابراین خواننده‌ی ایرانی نباید از نام جویس بترسد، همان‌هایی که عالی‌جناب فاکنر را به لولویی خوفناک برای کتاب‌خوان‌های ایرانی مبدل کرده‌اند، آن‌ها را از جویس نیز می‌ترسانند. باور کنید نه خواندن فاکنر سخت است و نه جویس. البته که هر چیزی وقتی دارد، اما برای یک کتاب‌خوار ترس از نویسنده بی‌معنی‌ست.
جویس دغدغه‌های زیادی دارد، و نگران کشورش است. نگران وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردمانش. عنوان کتابش، دابلینرز است، چون همه‌چیز برای دوبلینی‌هاست... هرچیزی که به مردم ایرلند مربوط است را در این پانزده داستان خواهید یافت. اگر خواننده داستان‌ها را بخواند، احساس می‌کند مدتی در دوبلین زندگی کرده است. 
شخصیت‌ها و ماجراهای جویس به گونه‌ای بود که گویی در هر داستان، خاطرات و تجربه‌ی شخصی خود را وارد داستان‌ها کرده و آن‌قدر این حس زنده بود، که از داستان نخست تا انتهای آن، گویی جویس از کودکی به بزرگسالی و پختگی می‌رسد.
جویس برای پرداخت به مسائل اجتماعی به بافت سنتی جامعه، برای واکاوی اقتصاد به سراغ خیابان، بازارها و خانه‌ی مردم، و در نهایت برای واکاوی مسائل سیاسی خاصه استقلال ایرلند به الیت‌های سیاسی رجوع می‌کند. 
جویس انگشت اتهامش را به سوی هرچیزی که مردمانش را تهدید می‌کرد، گرفت... خواه آن چیز انگلستان باشد، خواه کلیسا. او نه نویسنده‌ی خودسانسوری‌ست و نه نویسنده‌ای که با پول تطمیع شود و گوشه گیرد.
همه‌ی حرف‌هایم شد تعریف! کمی هم انتقاد بد به نظر نمی‌آید...
البته که با خواندن یک کتاب از یک نویسنده، نمی‌توان به خوبی او را شناخت. اما عقاید سیاسی جویس برایم در این کتاب دوپهلو بود! آقای جویس کاش بدون پرده‌پوشی بیان می‌کردی دل در گرو انگلستان و یکپارچگی بریتانیای کبیر داشتی یا خیر... البته شاید انتظارم بی‌جاست، داستان‌نویس که داستان نمی‌نویسد تا خواننده را با افکار سیاسی‌ش آشنا کند، اصلا شاید می‌خواست با این دوپهلویی، بین انگلستان و ایرلند بی‌طرف بماند!
بیست و نهم اسفندماه یک‌هزار و چهارصد و یک
      
1

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.