یادداشت مرضیه پورچریکی

رمان فانتز
        رمان فانتزی نوجوانی که پای شخصیت‌های قصه‌های فولکلور را به دنیای امروز باز می‌کند تا به سهراب، نوجوان داستان، در حل چالش‌هایی نظیر طلاق، مهاجرت و حتی تا حدودی ارث و میراث کمک کنند.

خلاقیت، توصیفات و جان‌بخشی‌های نویسنده‌ تحسین برانگیز است. به طور مثال: خواب مثل ماهی بود و از چشم‌های او لیز خورد و فرار کرد. 

اما سوال اصلی آن است که آیا نوجوان امروز می‌تواند با این رمان ارتباط برقرار کند؟
 به نظر من خیر. در بهترین حالت شاید بتوان گفت کتاب برای همان نوجوان‌ سال‌های حوالی نود جالب توجه باشد. نوجوانی که در کودکی‌اش پای قصه‌های پدربزرگ و مادربزرگ‌ها نشسته و با ماه‌پیشونی، حسنی و نخودی آشنایی دارد. نوجوان امروز، به ندرت از پدربزرگ و مادر بزرگ قصه شنیده است و به نظر می‌رسد این شخصیت‌ها نمی‌توانند توجه او را به خود جلب کنند.

علاوه بر این گاهی حس می‌شود داستان با ضعف شخصیت‌پردازی همراه است. شخصیت اصلی داستان که انتظار می‌رود نوجوان باشد، در عمل کودک است. کودکی که می‌تواند منطق‌الطیر بخواند اما از طلاق چیزی نمی‌داند. همچنین پیرنگ داستان نیز گهگاه مشکلاتی دارد. به عنوان مثال، علت تغییر رفتار شخصیت بهزاد، پدر سهراب چندان مشخص نیست.

همچنین رفت و برگشت میان دنیای فانتزی و واقعی بدون هیچ واسطه و درگاهی انجام می‌شود. در ابتدا می‌توان چنین تصور کرد که نویسنده قصد دارد از ملحفه یا پتو به عنوان دروازه‌ای برای ورود به دنیای فانتزی استفاده کند، اما با ادامه‌ی داستان چنین تصوری نقش بر آب می‌شود.

#قصه
#فولکلور
#بینامتنیت
#اقتباس
#رمان
#فانتزی
#طلاق
#مهاجرت
      
25

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.