یادداشت بهروز دلاور

تهنیت، عشق، سلام: روایت داستانی از زبان مادر شهید عبدالحمید فتاحیان تهران
        ﷽
موقعی که حاج اسدالله کارخانه کفش اطمینان را برپا می‌کرد و همون موقع که افسرخانم بله را گفت؛هیچکدام در گوشه ذهنش  فکر هم نمی‌کرد روزی جنگ شود و پسرشان‌ شهید
.
شهید عبدالحمید فتاحیان،شهید ۱۸ ساله‌ای که می‌توانست در زمان دفاع مقدس به جای رفتن به جبهه خیلی راحت با توجه به وضع مالی خانواده،به آمریکا مهاجرت کند؛ولی ماند و شد ستاره‌ای درخشان و این از اثرات لقمه حلال است،کتاب حاوی روایت زندگی شهید از زبان مادرش است از کودکی مادر شروع می‌شود و با به دنیا آمدن فرزندان ادامه پیدا می‌کند و شهید را در موقعیت‌های مختلف از زبان مادر خوب توصیف می‌کند.
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.