یادداشت محمدرضا زائری
1400/8/16
4.7
17
«منت خدای را -عزّ و جلّ- که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون برمیآید، مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است، و بر هر نعمتی، شکری واجب» این عبارات، سرآغاز کتاب ارجمند و گهربار «گلستان» تألیف سخنسرای بزرگ ایرانی حضرت سعدی شیرازی است. کافی است که نخستین کلمات از همین چند جمله را جایی که چند تن از نسل گذشته حاضر هستند بر زبان بیاورید تا ببینید آنان که سن و سالی بیش از پنجاه سال دارند، با چه شوق و شوری با شما همآوا میشوند و ادامهی آن را میخوانند : «از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید» و سپس برخی از ایشان آیهای از قرآن کریم را با هم تلاوت میکنند که سعدی دیباچه گلستان را با آن زینت داده و شکر خداوند را به جای آورده است. حالا کافی است یکبار دیگر همین عبارات را برای گروهی از جوانان و نوجوانان بخوانید؛ خواهید دید که در سکوت و تعجب، خیره به شما نگاه میکنند و هیچ واکنش و احساسی ندارند زیرا با این جملات غریبهاند و این کتاب بزرگ و مهم را نمیشناسند. همین آزمون ساده میتواند میزان فرسایش فرهنگی و خسارت عظیم هویتی را در دوران جدید نشان دهد و فاصلهای که نسل جدید از بنیانهای اساسی ساخت فرهنگی و اجتماعی خویش دارد، آشکار سازد. نسلهای پیدرپی این میراث بزرگ معرفتی و گنجینه قیمتی هویت دینی و ملی را حفظ کرده و خوانده و نوشته و آموختهاند و چون پارهای از جان و دل خویش پاس داشتهاند، اما اکنون این امانت را باید به دستها و دلهایی بسپارند که نمییابند. ساختمان فرهنگی جامعهی ایران اسلامی بر پایهها و ستونهایی استوار شده که مهمترین آنها شاهنامه فردوسی، غزلیات حافظ، مثنوی مولانا و آثار نظامی و سعدی است. اگر در طول قرنها هیچ غارت و تهاجمی نتوانسته اساس و بنیان این ساختار شکوهمند را در هم بشکند، به خاطر استحکام این ستونها بوده و خدا میداند که اگر این ستونها سست گردند و دچار ریزش و فروپاشی شوند، چه بر سر این بنای فرازمند میآید. گلستان سعدی یکی از کتابهایی است که انسان باید نه یکبار، که بارها و بارها بخواند و بشنود و به خاطر بسپارد و با کلماتش انس بگیرد و با جمله جملهاش زندگی کند. سعدی بزرگ توانسته است معارف دینی و حکمتهای عقلی را چون گوهرهای قیمتی در لابلای شاهکار کمنظیر خویش «گلستان» بگنجاند و اگر غزلیات حافظ اوج اعتلای حکمت نظری بوده، ادب و شعر سعدی -به تعبیر استاد بهاء الدین خرمشاهی- اوج و عصارهی حکمت عملی نیاکان ماست؛ «گلستان، معروفترین و معتبرترین و هنریترین و شیوا و شیرینترین متن منثور فارسی، در طول تاریخ ادبیات هزار و دویست سالهی فارسی دری است». هر چند که این کتاب در نخستین نظر، یک متن فاخر ادبی و شاهکار هنر ماندگار استاد سخن فارسی به شمار میآید، اما شاید بتوان به جرأت ادعا کرد که سراسر آن پندهای اخلاقی و نصایح و موعظههای معرفتی است که ریشه در قرآن کریم و احادیث نبوی دارد و بنابراین اگر گلستان سعدی را کتابی دینی و اخلاقی بدانیم بیراه نگفتهایم. «گلستان» به جز مقدمه و دیباچهاش هشت باب دارد؛ از باب اول و دوم، در سیرت پادشاهان و در اخلاق درویشان تا ابواب دیگری در فضیلت قناعت و آداب صحبت. صاحب این کتاب ارجمند در سرتاسر این ابواب -جز باب هشتم که تقریبا از حکایت خالی است- حکایتهایی را نقل میکند و میکوشد تا هدف خود برای موعظه و نصیحتخواهی را -چنان که بدان تصریح کرده- به شیرینی و حلاوت محقق سازد. عبارات آهنگین و شیوای گلستان، چنان دلپذیر و مطبوع است که هر ورقش چون برگ گل، روحنواز و خوشبوست و سعدی نیز این حقیقت را میدانسته که چنین سروده: به چه کار آیدت ز گل، طبقی از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد! و بدین سبب، هم غالب قصهها و حکایتهای گلستان سعدی در زمره نقلهای رایج و مشهور هستند و هم بسیاری از عبارات کوتاه و کلمات قصار آن به صورت ضربالمثل درآمدهاند. گلستان سعدی باغ و بوستانی است که هیچگاه خزان بیبرگی و بیرونقی نمیبیند و تا کلمه هست و زبان هست پایدار خواهد ماند و تا در این جهان کسی به فارسی شیرین و دلنشین سخن میگوید، این کتاب نظیر و مانندی نخواهد داشت. (به تاریخ ۱۳۹۹/۸/۸ از سری یادداشتهای «صد کتاب قبل از صدسالگی!» در روزنامهی شهرآرا)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.