یادداشت جواد محمدنیا
1403/10/16
این کتاب مربوط است به دروس استاد میرباقری که سال ۷۷ ایراد فرمودهاند. خیلی خلاصه اینکه ایشان اولا مبنایشان این است که باید جامعه، برای حکومت، توسعه و... ذیل ولایت الهی قرار بگیرد. لکن برای رسیدن به این مقصود مبنای معرفتشناختی مدرنیسم و فیلسوفان اسلامی را یکی میدانند و آن را به نقد میکشند. اگرچه نقطۀ افتراق این دو گروه را این میدانند که عقل از دیدگاه معرفتشناسی فیلسوفان مسلمان قدری محدودتر است و بههمین دلیل وحی را پذیرفتهاند. هرچند استاد به پستمدرنیسم نیز از جنبۀ الهی نبودن تاختهاند ولی از بیان نقاط اشتراک خود با پستمدرنیسم پرهیز میکنند! بنده میتوانم بگویم که مبانی معرفتشناختی ایشان پستمدرن و بسیار به گادامر نزدیک است. این یعنی هرچند در جهتگیری الهیاست ولی نظریۀ ایشان به شهرآشوبی در عرصۀ معرفت وبهتبع اجتماع الهی کشیده خواهد شد که از دل آن داعش و طالبان هم بیرون کشیده میشود هرچندفقهای اهل تساهل هم در این معرفتشناسی میگنجند. اینکه ایشان بسیار به پستمدرنیسم کرایش دارند آنجا بسیار خودنمایی میکند که از تقدم اختیار بر فهم سخن میگویند. و البته ظاهراً با نقدهای پستمدرنیسم به مدرنیسم هم مشکلی ندارند. بهنظر خودم: میتوان نه مدرنیته را به آن وسعت و نه پستمدرن را با آن وسعت پذیرفت: هنگامی که به چگونگی نقد عقلانی خود نسبت به نظریات مقابل توجه بیشتری کنیم، میتوانیم عقل نویی را از درون آن بیرون بکشیم. یعنی میتوان رفتهرفته عقل ناب را بیرون کشید تا حوزۀ سفتوسخت و بدون گرایش آن پیدا شود. همان عقلی که میتوان ازطریق آن با «دیگری» تعامل کرد. البته در این کتاب سخنان بهجایی دربارۀ نقد نظریۀ قبض و بسط و حکومت دموکراتیک بیان شدهاست. ولی بهطورکلی، کل این کتاب ۳۵۰ صفحهای را میتوانستند در ۵۰ صفحه دقیق و روشن خلاصه کنند. شاید دیگر وقت آن نباشد سخنرانیها و دروس کاملا چاپ شوند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.