یادداشت مرتضی داوری

بخارای من ایل من
        کتابی بسیار زیبا و خواندنی. خاطرات زندگی یک معلم دلسوز و عاشق و مردم دوست، و داستان هایی از زندگی عشایری. من چند جلد از این کتاب را خریده ام برای هدیه به دانش آموزان خود.

به یاد همه معلمان و استادانی که از کودکی تاکنون داشته ام و از دانش و اخلاق نیک آنان بهره مند شده ام، و نیز به یاد همه معلمانی که روشنی بخش راهروان کاروان علم و معرفتند؛ هر چند، راه بس تاریک و ناهموار و ناپیداکرانه است و گاهی باید نومیدوار، دست به دیوار شب سایید تا شاید کورسوی چراغی راه بنماید. این شعر را که نوسروده ای کوتاه است به شما تقدیم می کنم:

یاد باد آنکه به من یاد داد
درس محبت به دل شاد داد

غنچه لب را به دو حرفش گشود
باغ دو صد مهر به رویم گشاد

درس وفاداری و پیمان و مهر
بر دل و بر جان گرامی نهاد

جان و دلم برد به آفاق دوست
اوست مرا جان و دل و اوستاد

شعله دانش به رهم برفروخت
تا ابد این شعله شررخیز باد

درد و غم و رنج ز تو دور باد
کام تو از گردش ایام شاد

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲








      

19

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.