یادداشت محبوبه طاهری
1400/9/12
``رازِ یافتن خدا جستجوی اوست، به همین سادگی`` لازم نیست با ایمانترین شخص باشید فقط کافیست به اندازهای ایمان داشته باشید که او را بجویید؛ این عمل ابتدا قدمی از دل میخواهد. افراد بسیاری هستند که خدا را به شیوههای بسیار زیادی دیدهاند و تحت تاثیر قرار گرفتهاند: یک تلفن، یک برنامه رادیویی یا کتاب... . امکان ندارد خدا را بدون ایمان راضی کرد. هر کسی میخواهد او را بیابد، باید وجودش را باور داشته باشد. این اولین راز خداست. راز بعدی "اعتماد" است. کلیدی که درِ رحمت را میگشاید. اعتماد یا ایمان داشتن، شیوۀ اتصال ما به سرچشمۀ نیازمان است. از آنجا که محدود هستیم پس باید این سرچشمه را در خارج از خودمان پیدا کنیم. راز اعتماد کلیدی است که درِ همه راز های دیگر را می گشاید. زیرا اعتماد، نشانۀ اتکا و تسلیم ما به سوی خداست. جوهر ایمان است و ما را برای پذیرشِ برآورده شدن همه نیازها از سوی خدا آماده میکند. اعتماد به خدا در سختی ها عمیق ترین نوع ایمان است. راز سوم دوری از تنهایی و شاد بودن است. خداوند ما را با گنجایش و آرزوی شاد بودن آفریده اگرچه شاد بودن بالاترین اولویت خدا برای ما نیست،اما بسیار دوست دارد که احساس خوشبختی داشته باشیم و سرشار از شادی، آرامش و امید باشیم. یکی از شگفتیهای خدا این است که او از روح خود در ما دمیده است. ما تنها نیستیم و او همواره با ما در ارتباط است ما در جهانی از رابطه زندگی می کنیم. برای بقا و پیشرفت باید به دیگران وصل باشیم، چه بهتر که آن دیگران، رفیق ما باشند. به قول نویسنده کسی نمیتواند در جدایی شاد باشد. راز دیگر، تاثیر فکرها بر احساسها ست. توجهی بر نیروی فکر. فکرهای ما در سلامت و خوشبختی و همچنین نتیجههایی که در زندگی میگیریم بسیار اهمیت دارند. افکار منفی حیاتبخش نیستند. باید فکرمان را در خدمت خدا به کار بگیریم. کنترل آنچه در سر میگذرد بسیار مهم است زیرا در حقیقت هر چه درون سرِ ما رخ میدهد به بیرون راه پیدا میکند. راز پنجم، آزادی است. هرکجا آزادی سلب شود شادی نیز تا اندازهای از دست میرود. یکی از دلایل افسردگی و ناامیدی است. این هنگامی رخ میدهد که انسانها احساس میکنند برای تغییر شرایط حق انتخابی ندارند. وقتی حق انتخاب نداریم آزادی هم نداریم و افسرده میشویم. خدا ما را آزاد آفریده. اگر در نوشتۀ مقدسی میبینیم که صحبت از کنترل می شود، منظور، کنترلِ نفس یا خویشتن داری است. راز ششم، یک تناقض است. برای اینکه حالمان بهتر شود باید ابتدا بدحال شویم! روانپزشکان و روانشناسان در جلسات گروهی از مردم میخواهند درباره آزردگیها، دردها، از دست دادنها و... صحبت کنند. اصلاً از خوشیها حرفی به میان نمیآید. پس چهرۀغمگین برای دل مفید است. باید ما با دردی که داریم روبرو شویم تا از افسردگی، اعتیاد یا هر چه به آن مبتلا ایم بیرون آییم. راز بعدی این است که با داشتههامان خوشنود باشیم. زندگی خوب به شرایط خوب بستگی ندارد. شادمانی نتیجۀ باورها و کارهای ماست نه نتیجه پیشامدها. حالا رازهای رابطۀ خوب. وقتی رابطه با خودمان و رابطه با خدایمان درست شد نوبت اصلاح رابطه با دیگران است. قرار نیست تنها بمانیم. باید با دیگران همان رفتاری را داشته باشیم که دوست داریم با ما داشته باشند. برای مقاوم بودن در این حیات، رازها را باید عملی کرد. اینکه بدانیم چگونه حالمان بهتر میشود ولی آن دانستهها را به کار نگیریم، در چالههای چه کنم ها باقی میمانیم.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.