یادداشت
1403/7/19
"سیدارتا" یا "سیذارتا" اثر مشهور "هرمان هسه" آلمانی خانواده هرمان در هند مبلغ مذهبی بودند و خودش به فلسفه هند علاقه داشت و این کتاب رو در سن ۴۵ سالگی نوشت. داستان یک پسر برهمن هندی که برای رسیدن به حقیقت یا کمال خانه پدری رو ارک میکنه و قدم در راه سلوک برمی داره ولی آموزه های اساتید مجابش نمیکنه و راه خودش میره حتی با بودا هم ملاقات میکنه و زیربار تعهد به پیروی از دستورات اون نمیره و براهش ادامه میده. در مواجهه با یک بازرگان متمول سرمایه هاش رو 'روزه، صبر و تفکر' معرفی میکنه. در این راه تغییرات زیادی میکنه ولی در اواخر عمر که به کسوت قایقرانی دراومده بود، طی گفتگو با دوست قدیمیش (که پیش بودا موند ولی بعدا اقرار میکنه به چیزی که میخواست نرسید) نتایج خودشناسیش رو اینطور روایت میکنه که خودش چکیده داستان هم هست: از زمانیکه مرتاض بودم به آموزگاران و آیین ها بدگمان بودم، معلمان بسیاری داشتم یکی روسپی زیبا، یکی بازرگان متمول و یک قمارباز و یک راهبه بودایی آواره ولی بیشترین درس رو از این رودخانه و کسی که در اینجا سابقا قایقران بود آموختم. یک مرد ساده و بی تکلف! مثل گوتاما(بودا) به مسائل اساسی مسلط بود. و درجواب سوال دوستش که تو به چه معرفتی رسیدی میگه، دانش و آگاهی رو میشه به دیگران تعلیم داد ولی عقل رو نمیشه به دیگری انتقال داد! برای همین آموزگاران رو رها کردم و خودم دنبال پیدا کردن حقیقت افتادم. حرف اصلی نویسنده اینه که انسان ها خودشون باید راهشون رو پیدا کنن نه اینکه فقط دنبال رو آیین و مذاهب باشن و این معرفت با خودشناسی بدست میاد. راستش من خیلی با داستان ارتباط برقرار نکردم، شاید چون اطلاعاتم از بودیسم، سانسارا و نیروانا و اصطلاحات دیگرشون کمه و نقاط ابهامم زیاد بوده و شاید هم در ذهنم با اسلام مقایسه میکردم و یا شاید با تمرکز به داستان گوش نکردم، نمیدونم هرچه که بود از شنیدن داستان حتی با خوانش بینظیر سلطان آرمان زاده هم لذت چندانی نبردم! ولی ممکنه برای علاقه مندان به این مطالب خیلی جذاب باشه. حدود ۵ ساعت و نیم #سیدارتا #سیذارتا # هرمان_هسه #فیدیبو #آرمان_سلطانزاده
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.