یادداشت زینب السادات میرپور

                این کتاب از اون کتاب هایی بود که بعد از خوندش گفتم یه چیزی یاد گرفتم. یه حرف جدید برای زدن دارم. یه جرقه که برم دنبال موضوعی که شاید اسمش رو  فقط چند باری تو کتاب تاریخ مدرسه دیده بودم. "دوران مشروطه" 
این کتاب رو تو جاده خوندم. شاید اگه تو جاده باشی و یه مسیر رو اشتباه بری راه برگشت داشته باشی اما اگه دست به کشتن کسی بزنی دیگه راه برگشتی نداشته باشی.
 این کتاب زندگی یک طلبه جوان هستش که  با اسم جهاد میره اما کم کم با گذشت زمان متوجه میشه مسیری  که در پیش گرفته اشتباه بوده.
تصویر نارنج روی جلد کتاب و عطرش با هر بار نگاه کردن به جلد کتاب برات قابل تصویره. از اونا که یه برگ از درخت نارنج می کنی و از وسط نصفش می کنی ک عمیق بو می‌کشی تا عطر خوش نارنج تا وسط مغز استخونت بره. 
اما فکر می کنم تلفیق نارنج و تفنگ می‌تونه ترکیب خوبی باشه اگر قرار باشه. وسط مسیر اشتباه برگردی. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.