یادداشت ریحانه عارفنژاد
1402/12/17
امیدوارم تجربه کنید که همنشینی با نویسندهای که کتابهایش را در کتابخانه دارید، چه اتفاق خوبی است! بعد از اینکه به لطف بانوی فرهنگ، سر کلاس خانم مالک نشستم، بیشتر تشویق شدم تا دخترخالهها را بخوانم. تعریفش را زیاد شنیده بودم. مدتها از خریدنش میگذشت و کتاب طفلک داشت یکگوشه خاک میخورد. بالاخره یک شب از کتابخانه بیرون آوردمش و نشستم به خواندن. مانده بودم که از داستان لذت ببرم یا به شباهتهای تصادفی بین خودم و یکی از شخصیتهای اصلی داستان بخندم! دخترخالهها، داستان دو دخترخاله است که در یک ساختمان زندگی میکنند و دقیقا هم سنوسال همدیگرند. این نزدیکی آنها را بیشتر شبیه دو خواهر کرده تا دو دخترخاله. آنها باهم به یک مدرسه میروند، باهم درس میخوانند و همبازی هم هستند. اما یکروز اتفاق وحشتناکی میافتد: مامان و خاله باهم قهر میکنند! خواهرهایی که یک عمر در کنار هم زندگی کردهاند، حالا حاضر نیستند حتی اسم همدیگر را به زبان بیاورند. قهر، کام همه را تلخ میکند و دیگر خبری از روزهای شاد همیشگی نیست. این قهر حتی روی رابطه دخترخالهها هم تاثیر گذاشته است. اینطوری نمیشود! شاید این دخترخالهها بتوانند با کمک هم، مامان و خاله را آشتی دهند. این کار به نقشهای دقیق و حسابشده احتیاج دارد... . این کتاب در یکساعت یا کمتر خوانده میشود. تجربهٔ سرگرمکنندهای است که شیرینیاش تا مدتها زیر زبانتان میماند. مخاطبان اصلی این کتاب نوجوانان -خصوصا دخترها!- نه یا دهسال به بالا هستند، هرچند که بزرگترها هم از خواندنش لذت خواهند برد. در آخر، اگر از کسی دلخوری در دل دارید و خدای ناکرده قهر هستید، بسمالله بگویید و برای رفعش تلاش کنید. خدا دوست ندارد بندههایش را در حال قهر باهم ببیند! پ.ن: یکی از دخترخالهها، ریحانه است، مثل من. گلدوزی دوست دارد، مثل من. یک خاله دارد، مثل من. یک عمهناهید دارد، مثل من. تازه! من هم یک عموجمشید دارم که عموی واقعیام نیست، اما عمو صدایش میزنم! از همه مهمتر، من هم قهر دونفر از عزیزانم را تجربه کردهام و کاملا با حسوحال کتاب آشنا بودم. دلم میخواست هردوی آنها را مجبور کنم تا دخترخالهها بخوانند!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.