یادداشت هومن
1403/7/2
همیشه از مارکس و افیونِ مردم نقلِ قول میآورند اما عبارتی پیش از آن جمله وجود دارد که هرگز نقل نمیشود [ : نکبتِ دین، همزمان هم یک نکبت است هم اعتراض علیهِ نکبتِ واقعی. دین، آهِ خلقِ ستمدیده، قلبِ زمانهای بیقلب و روحِ یک جهانِ بیروح است. دین، افیونِ تودههاست. اسلام در سال ۱۹۷۸ افیونِ مردم نبوده است دقیقاً از آنرو که روحِ یک جهانِ بیروح بوده است ... ایرانیان با قیامشان بهخود گفتند -و این شاید روحِ قیامشان باشد- : ما بهطور قطع باید این رژیم را تغییر دهیم و از دستِ این فرد خلاص شویم، باید کارکنانِ فاسد را تغییر دهیم، اما بهویژه باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوهی بودنمان و رابطهمان با دیگران، با چیزها، با ابدیت و با خدا کاملاً تغییر کند و تنها در صورتِ این تغییرِ ریشهای در تجربهی ماست که انقلابمان، انقلابی واقعی خواهد بود... در این شیوه که آنان اسلام را بهمنزلهی یک نیروی انقلابی زیست میکنند، چیزی غیر از اراده به اطاعتی وفادارانه از قانونِ شرع وجود داشت، یعنی اراده به تغییرِ کلِ هستیشان با بازگشت به تجربهای معنوی که باور دارند در قلبِ اسلامِ شیعه مییابند ... آیا جنبشِ یکپارچه و واحد که بهمدتِ یکسال مردم را در برابر مسلسلها بر انگیخته است، قدرتِ آن را خواهد داشت که از مرزهای خاص خود فراتر رود و پا را ورای آن چیزهایی بگذارد که مدتی بر آنها متکی بوده است؟ آیا این محدودهها و تکیهگاهها بهمحضِ انجامِ خیزش محو خواهند شد یا بالعکس، ریشه خواهد دواند و تقویت خواهد شد؟ من از خودم میپرسم که این راهِ منحصر بهفرد، راهی که طیِ آن، مردم، علیهِ سرسختیِ سرنوشتشان و علیهِ همهی آنچه برای قرنها بودهاند، ″چیزی کاملاً متفاوت″ را جستجو میکنند، آنان را تا کجا خواهد برد؟ https://hooman.bio.link/
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.