یادداشت آسیه کلایی

گلدسته ها و فلک
        یه داستان کوتاه سمبلیک با نثر روان جلال...
داستان پسری که توجهش جلب گلدسته های نیمه کاره مسجد نزدیکِ مدرسه می شود و تصمیم می گیرد هرطوری که شده برود بالای گلدسته ها.
داستان بشدت نمادگراست  و هر شخصیت، هر تصویر و هر مکان نماد یک مفهوم هستند.
بنظرم گلدسته ها نماد فاصله گرفتن از شرایط معمول بودند (مثلا  نماد روی آوردن به دین و معنویت) و  پسربچه تمایل به رشد و فاصله گرفتن از شرایط معمول را داشت. اتفاقات حول آن هم همان کنش ها و عواقبی بود که در جامعه  نسبت  به حرکت جدید و متمایز یک‌نفر می توانست رخ دهد.
      
7

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.