یادداشت فاطمه

فاطمه

فاطمه

3 روز پیش

        کتابِ آرومِ سر‌راستی بود ولی اینکه بگم شاهکار بود یا تاثیر عمیقی گذاشت، نه واقعاً.
به نظر من یه مقدار همه چیز تو این کتاب سطحی بود، پایانش هم(که فکر کنم یه جورایی اتفاق پایانی، اوج داستان هم بود) دم دستی و کلیشه‌ای بود دیگه :).
اما یه موضوعی که تو کتاب به جا بهش پرداخته شده بود، بحث به موقع رخ دادن بود، و حتی به موقع خواندن. انگار یکسری اتفاق‌ها باید در زمانی که باید رخ بدن تا تاثیر درستی داشته باشن، و گاهی  پیش میاد حتی کتابی هم خوندنش زمان خاص خودش رو می‌خواد؛ به قول کتاب انگار بعضی وقت‌ها کتاب‌ها تا وقت مناسبش سراغ ما نمیان:
«چیزهایی که در بیست سالگی‌  نسبت به آن‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهیم، لزوماً همان چیزهایی نیستند که در چهال سالگی به آن‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهیم و برعکس؛ این مسئله درمورد کتاب‌ها هم صدق می‌کند».
در مورد شخصیت‌ها هم، شخصیت ای جی خیلی برام دوگانگی داشت؛ یک جاهایی خیلی موافقش بودم مثلا اینکه سعی می‌کرد از ملاقات با نویسنده‌هایی که قلمشون رو دوست داشت پرهیز کنه از ترس اینکه حس خوبی که نسبت به کتاب‌هاشون داشته رو از بین ببرن :)، یا اینکه در ستایش داستان کوتاه صحبت می‌کرد، و از طرف دیگه یه جاهایی می‌گفتم چه‌قدر چرت ‌می‌گی مرد :). جایی که دست کشید از مخالفتش با یکسری از کتاب‌های کودک و نوجوان و اون کمتر شدن مقاومتش راجع به ایبوک ریدر‌(که این رو یکجورهایی مجبور شد دیگه) رو هم دوست داشتم.
در نهایت فکر می‌کنم خوندنش بیشتر حالت «وقت گذراندن»ی داشت :) و خیلی حسم لحظه‌ای بود نسبت به این کتاب، یعنی ممکنه چند وقت دیگه بعد از خوندن یک کتابِ خیلی خوب، بیام بگم وای این چی بوده من خوندم :). ولی در کل اینکه حال و هوای کتاب فروشی داشت و خیلی هم کشش نداده بود باعث شد بدم نیاد از این کتاب.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.