یادداشت زهرا
1404/4/4
همین امروز جلد آخر از این مجموعه سه جلدی را تمام کردم. داستان درمورد زندگی دو دختر ۱۱ ساله و اهل افغانستان به نام پروانه و شوزیه، در زمان حکومت طالبان و جنگ های افغانستان بود. زیبا بود. در جلد اول و سوم، داستان از اواسط کتاب به بعد برایم يکنواخت شد اما از جلد دوم بسیار لذت بردم. شاید از اساسیترین اشکالاتی که میتوانم از آن بگیرم؛ ترجمهاش است که در هر سه جلد اشتباهاتی در دستور زبان دارد و این برای آدمی مثل من، اعصاب خردکن بود. اما هدف اصلی از نوشتن این يادداشت، نه بررسی نقاط ضعف و قوت کتاب بلکه گفتن از حس همزادپنداری ام با آن بود. حقیقتا از قصد در این ایام که کشورم درگیر جنگ تحمیلی است انتخابش کردم، چون میخواستم بدانم مفاهیم «وطن»، «عشق» و «ایثار» از نگاه کسانی که درگیر جنگ اند چگونه است. و چه انتخاب بهجایی بود. بله، وطن یعنی جایی که ریشههایت در آب و خاک زمینش فرورفته. و عشق و ایثاری که از آن حرف میزنم همان عشق پدر پروانه به وطنش بود که در این ایام تجربهاش کردم. که یعنی در عین اینکه هر شب با صدای پدافند، ریزپرنده و خواندن شهادتینم به خواب میرفتم؛ حاضر به ترک شهرم نبودم و در جواب همهٔ کسانی که میپرسیدند:« چرا؟» گفتم:« اینجا خونمه. کجا برم به غیر از اینجا؟» و تنها امیدم برای ماندن نه اتمام جنگ بلکه کسی بود که اگر من را میدید و میفهمید که هنوز هم هستند کسانی که خانهشان را ترک نکردند؛ امیدوار میشد. بله، شاید دلیل اصلی دوست داشتن این مجموعه، به خصوص جلد دومش همزادپنداری ام با آن بود؛ هرچند ایمان دارم که کشور من، ایران هرگز مانند افغانستان و امثال آن نخواهد شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.