یادداشت آرش محبوب زاده
1402/2/5
4.1
37
طی دورانی که "در باب حکمت زندگی" را مطالعه میکردم، بارها از قرابت فکری خود با نویسنده در جزئیات گوناگون، متعجب و هیجانزده شدم. شاید بتوانم بگویم بیش از ۸۰ درصد مطالب کتاب را عمیقا دوست داشتم و از آن لذت بردم. در بعضی موارد که با سخنان نویسنده مخالف بودم نیز این اختلاف نظر در واقع به اختلاف مبانی فکری باز میگشت. از سویی یک جبرگرایی افراطی بر تفکرات شوپنهاور سایه انداخته که در جای جای مختلف کتاب دیده میشود و گاهی به حد آزاردهندهای میرسد. از سوی دیگر بیاعتقادی او به هر امر غیر مادی و حقایقی که باطن عالم و زندگی انسان را تشکیل میدهند، باعث شده تا در مواجهه با پست و بیارزش بودن دنیای مادی (که در حد خود درست و قابل درک است) به یک پوچگرایی ابتدایی برسد و حکمت زندگی را صرفا در جستوجوی "سعادت" بداند. سعادتی که او تعریف میکند، به نوعی همان مفهومی است که امروزه غربیها از آن به happiness یا شادی و رضایتمندی از زندگی تعبیر میکنند که خلاصه میشود در نگاهی مادینگر به زندگی و انتظار آرامش و خوشحالیِ سطحی از آن، به دور از رنجها و مشکلات مختلف. اما فارغ از ضدیت فکری خود با نویسنده در مبانی بنیادین، مطالعهی این کتاب در بیشتر قسمتها برایم لذتبخش بود. همانطور که گفتم، نشانههای این مبانی فکری فقط در اندک بخشهایی از کتاب ظاهر شده و عمدهی مطالب به گونهای بودند که حتی میتوانم بگویم در سطحی عمیق با آن احساس همذاتپنداری میکردم.
15
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.