یادداشت عمو حسام

        و ما ادراک ما النفس..
«من عرف نفسه فقد عرف ربه..»
من که هستم؟ آیا من همینی هستم که می‌بینم؟ آیا من همینی هستم که - به خیال خویش - زندگی می‌کنم و گذر ایام خویش به بطالت می‌گذرانم؟ و اگر من تن نیستم پس براستی من چیستم و جایگاهم چیست؟
«اى نفس بى حیاى نویسنده! واى بینوا شنونده! اگر قطع به این عوالم دارى، کو اثرش؟! چرا آرامى؟! چرا بر سر کوه ها نمى روى؟! چرا به بیابان ها فرار نمى کنى؟! چرا ورد شب و روزت وا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله نیست؟!
بلکه اگر مظنه هم دارى چرا از غصه نمى میرى؟! بلکه اگر احتمالش هم مى دهى باید این احتمال، عیش تو را منغص کند و لذتت را از اعراض این دنیاى دنیه فانیه قطع کند.»

این کتاب رو به همهٔ کسایی که دنبال حقیقت خودشون هستن و کسایی که حقیقت خودشون رو در قالب تن خلاصه کردند و استعداد آدمی رو کور کردند پیشنهاد می‌کنم؛ و مهمترش به همهٔ نوجوونای همسن و هم‌فکر باحال و مشتی‌م که دنبال کتاب خوبی برای یادگیری اصول عقایدشون هستند.

بینهایت شو..!
      
17

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.