یادداشت
1402/12/26
4.2
267
هرچقدر فکر میکنم درموردش چی بنویسم نمیفهمم. انگار عمیقا کم آوردم. نام "سمفونی مردگان" برای چنین حزنی حقا که برازنده است. اندوه انقدر توش موج میزنه که سر درد بگیره؛ قلب فشرده بشه. چشم حیران و عاجز از باریدن، بایسته. توصیفات به قدری جان سوزه که فردی مثل من عاشق باران و زمستان متنفر شه از برف و "برف برف" خوندن کلاغها... شخصیت پردازی به قدری دقیقه که وقتی راوی عوض میشه انگار وارد دنیای جدیدی شدی. انگار رمان و نویسنده عوض شده. این موضوع در موومان چهارم کاملا آشکاره. تشبیهات و آرایهها خلاقانه و پر از ذوق ادبیه. پایان رمان به خوبی یک صفحهی سیاه میکشه روی تمام افرادی که به جسم زنده بودن و حالا زیر برفها خوابیدن. از نمادهای "موومان، کلاغ، هابیل و قابیل، سمفونی، مردگان" به درستی و ظرافت استفاده شده و تا آخرین صفحهی کتاب رو نخونی بر این موضوع اطمینان پیدا نمیکنی. و در کل لایق جایزهای به اون عظمت بوده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.