یادداشت زهرااحمدیان مقدم

        ✨بِسـمِه رَبِّ المَهدیــ✿ـے
کتابِ لاغر اندام ولی تو پری بود،کتابی که توی تک تک اتفاقات، خودم و جای این شیرزن گذاشتم و فهمیدم اینطوری مقاومت کردن کار هر زنی نیست.
کتابِ زنِ رزمنده ای که دوتا بچه دارد و ماه نهم بارداری اش را پشت سر می‌گذارد.
یک روز که صبحش با روز های دیگه یکی بود ولی از وسط آن با تمام روزهای که سپری کرده بود فرق می‌کرد...
شروع جنگ
جنگی که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد.
خالی شدن ناگهانی روستا و فرار اهالی آن...
داستان زنی که محکم توی خانه و کاشانه ی خودش ایستادگی کرد و شهر و دیار خودش و خالی نگذاشت...
حتی زمانی که هیچ قابله ای در روستا نمانده بود و هر لحظه احتمال زایمانش وجود داشت،فقط صحبت های همسرش که می‌گفت: (قابله رفته ولی خدای قابله هنوز اینجاست.خدای ما‌‌.خدای تو.مطمئن باش که خدا خانواده‌ی رزمنده هاش و تنها نمیذاره.خودش حواسش بهت هست.نگران نباش.) آرامش میکرد...
تجربه ی پختن نان وسط روستای خرابه...
تجربه قاطی شدن مرگ و زندگی...
تجربه معجزه ی عقب افتادن درد زایمان و در نهایت، به دنیا امدن دختر؛ دختری که مثل مادرش از دل ویرانی‌ها به زندگی لبخند زد. دختری که نه فقط برای مادرش، بلکه برای تمام آن‌هایی که در برابر سختی‌ها زانو نمی‌زنند، نماد پیروزی بود.
📚#اخرین_روز_جنگ
✍🏼رقیه کریمی
انتشارات شهید کاظمی
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.