یادداشت motahareh,heydari

        ماریوس دستمال ساده و سفیدی را روی  نیمکت پیدا کرد و غرق خوشحالی شد. به نظرش رسید که دستمال بوی عطری وصف نشدنی می دهد. روی دستمال حروف "او.ف" دوخته شده بود و ماریوس که خانواده،نام خانوادگی و محل زندگی دختر را نمی دانست،فکر کرد حتما"او." حرف اول اسم دختر است:(اورسول) و فکر کرد: <چه اسم قشنگی!> و دستمال را بوسید و بویید و روی قلبش گذاشت.
اما این دستمالِ پیرمردِ همراه دختر بود که مخصوصا روی نیمکت جا گذاشته بود.
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.