یادداشت مهدی منزوی
1403/7/20
"مصائب آشپزی برای دیکتاتورها" اثر "ویتولد شابوفسکی" (۱۹۸۰ لهستان) ترجمه "زینب کاظم خواه" نویسنده در جوانی یک مدت تجربه ای ناموفق در زمینه شاگرد آشپز در دانمارک داشته که متوجه شده برای اینکار ساخته نشده و رفته دنبال شغل روزنامه نگاری و نویسندگی. ولی همین تجربه باعث شد بعد از دیدن فیلمی به نام" تاریخچه آشپزی" درباره آشپزهای ارتش یوگوسلاوی، ایده جالبی تو سرش انداخته بشه که دنیای دیکتاتورها رو از نگاه آشپزهاشون ببینه! بنظرم خیلی فکر باحالیه هرچند چهارسال طول کشیده تا بتونه با چهارتا آشپز گفتگو کنه. "صدام"، "پُل پوت" دیکتاتور کامبوج و رهبر خِمرهای سرخ، "فیدل کاسترو"، "عیدی امین" دیکتاتور اوگاندا و "انور خوجه" دیکتاتور آلبانی. فهرست بندی کتاب جالبه براساس وعده های غذایی روزانه هست که عکسشو گذاشتم (صبحانه ناهار عصرانه شام دسر) مقدمه (پیش غذا) و موخره (ادویه) جالبی داره و متن کتاب هم روان و جذابه. در قسمتهای میان وعده خاطرات پراکنده از آشپزها عنوان شده که طبق ترتیب کتاب نیست. من بعنوان یک ایرانی دهه شصتی بیشتر کنجکاو بودم قسمت صدام رو اول بخونم که خوشبختانه اولین نفر هم بود. داستان آشپز صدام جالبه، از اوایل جنگ ایران و عراق آشپز مخصوص شده بود. صدام آدم دمدمی مزاجی بوده وقتی از غذا خوشش میومده پاداش میداده و وقتی اخلاقش سگی بوده آشپز ها جریمه میشدن ولی در کل پاداش بیشتر از تنبیه بوده و غذاها هم همیشه مثل هم بودن. یک مزرعه داشتن که مواد غذایی اغلب از محصولات همونجا تهیه میشده. سمیرا زن دوم صدام که از خانواده ای فقیر بوده میونده آشپزخونه و میگفته غذاهای باقیمونده رو بفرستن برای والدینش با اینکه بعد از ازدواج دیگه مشکلی نداشتن ولی عادت از سرش نمیوفتاده و اینکارش صدام رو دیوانه میکرده. (سمیرا بدستور صدام از شوهرش با دو تا بچه بزرگ طلاق میگیره ولی صدام به بچه ها و شوهرش هم رسیدگی میکرده.) همه اطرافیان صدام تکریتی یعنی قوم و قبیله خودش بودن. آشپز ها همه مسیحی غیر از همین ابوعلی که مسلمون و غیر تکریتی بوده. زن اولش ساجده هم دختر داییش بوده ولی سمیرا نه فامیل نه تکریتی. بعد از جنگ کویت دیوانه تر میشه و برای اینکه نشدن بده تحریم ها بی اثر هستند شروع میکنه به کاخ ساختن اینور و اونور و ولخرجی! صدام و دو تا بچه اش قصی و عدی از ساجده خیلی وحشی بودن. عدی یبار میزنه دوست صمیمی صدام و رییس آشپزخونه و پیش مرگش رو با عصا میکشه و چندین ماه مغضوب باباش بوده. خودش هم که باباش معلوم نیست که بوده و یه ناپدری داشته که مجبورش میکرده دزدی کنه و در نهایت داییش بزرگش میکنه. بعدا هم در حزب بعث بخاطر بی رحمیش مسول شکنجه بوده تا بسرعت در سیستم رشد میکنه. خاطرات کلا جالبن یک نکته مشترکشون خودخواهی ذاتی دیکتاتورهاست که همون کمونیست ها هم بیشتر از مردم به فکر خودشون بودن. مردم با سیاست های اینا از گرسنگی تلف میشدن تا آرمان های خیالی شاید به تحقق بپیونده و چقدر این داستان ها به گوشم آشناست انگار خاطرات مشترکند! خیلی جاهای کتاب هست که دوست دارم دربارش بنویسم ولی حالش رو ندارم :) اگر به کتابهای تاریخی علاقه مندین توصیه میکنم این کتاب رو بخونید. ۳۰۰ صفحه #مصائب_آشپزی_برای_دیکتاتورها #ویتولد_شابوفسکی #کتاب_پارسه
(0/1000)
1403/7/21
2