یادداشت

نقشه هایی برای گم شدن
        

شروع هر جستار خیلی جذاب بود. پاراگراف ابتدایی هر جستار با یک خاطره یا معرفی از شخصیت برایم یک گره می‌ساخت که باعث می‌شد تا آخر ادامه اش بدهم که حرف اصلی نویسنده را بفهمم.
حین خواندن جستار با خرده روایت ها و نظرات نویسنده کم کم کشف میکردم و این لذت کشف باعث می‌شد با اینکه از نظر فرهنگی از نویسنده دورم اما بخواهم کتاب را تمام کنم. 
و گم شدن و فضای گرگ و میش و عدم قطعیت که بنظرم نقطه کانونی کتاب بود در رنگ آبی دور دست خیلی خوب به تصویر درآمده بود.
 «آبی، همان آینه ی روح و آسمان و آب، فارغ از ماده و دوردست، طوری که هرقدر هم ملموس و نزدیک باشد باز هم انگار از جنس فاصله و رهایی از جسم است.»
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.