یادداشت مهدی لطفآبادی
1401/12/15
شاید بین کارهای رادی این نمایشنامه رو بعد از نمایشنامهی «منجی در صبح نمناک» بیشتر از همه دوست داشتم... خیلی خوب شروع شد و فضاسازی و موقعیت خوبی داشت... شروعش من رو بیشتر از آثار رادی، یاد نمایشنامههای غلامحسین ساعدی میانداخت... نمایشنامه اتفاقاً خوب هم ادامه پیدا کرد و یه جورایی مثل «چرخهی کنتاکی» (البته در مقیاس کوچکتر) شروع به تحلیل شخصیتش در زمان کرد، اما متأسفانه باز هم تو یکی دو پردهی آخر به ورطهی شعارزدگی افتاد... مشکل من با گفتن از کارگرها نیست... مشکل من با گل گفتن از نظام سیاسی نوپای اون روزها که این روزها مشکل پیدا کرده هم نیست... مشکل من اینه که این دو عمل رو انقدر گل درشت انجام میده که از ظرف داستان و نمایش و شخصیت میزنه بیرون و انگار نویسنده میخواد با هر ضرب و زوری اون رو وارد مغزت بکنه... تو این جور موارد من حس میکنم نویسنده برای قدرت شعور و تفکر خواننده ارزشی قائل نیست و انقدر خودش رو بالاتر میبینه که فکر نمیکنه مخاطب (چه تماشاگر نمایش، چه خوانندهی نمایشنامه) منظورش رو متوجه بشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.