یادداشت Parisa
1402/3/2
4.2
258
داستان با اقتباس از کتاب خشم و هیاهو نوسته شده، برای من هردو بسیار جذاب یودن، هرچند که خشم و هیاهو پیچیده تر بود، داستان از دیدگاه چند شخصیت روایت میشه در بازه های زمانی مختلف،و معروفی میخواسته از جریان سیال ذهن یا همان تکگفتاری درونی خود، بستری برای نزدیک شدن بیشتر به اذهان شخصیتها استفاده کنه، به جرات میتونمبگم خیلی از بخش های داستان میتونه خواننده رو یاد خاطراتی از زندگی خودش بندازه، متاسفانه در فرهنگ ما از دیرباز سلطه گری و نفوذ بی حد و حصر،در هر مسئله ای توسط پدر و مادر ها و در دید وسیعتر بزرگتر ها دیده شده،که این دخالت ها در ۹۹ درصد موارد منجر به اضمحلال فرد فروپاشی خانواده، حرمت شکنی و به کسوت در آمدن روح هنرمند و بلند نظر شده، قسمت غم انگیز ماجرا در فرایند اصرار داشتن به تولید مثل در انسان ها این ست که اکثرا تمایل عجیبی به ساختن یک ورژن از خود دارن ،که تمام آرزوها و خواسته های نیست نیافته ی اون ها رو شامل بشه، این باور که فرزند من اگر جای خواب و غذا داسته باشه باید همون چیزی بشه که من میخوام حتی هنوز هم در بین ما طرفدار داره، داشتن تفاوت با والدین از لحاظ فکری و عقیدتی و بطور کلی سبک زندگی در بیشتر موارد تبعات زیان باری رو برای فرزندان به همراه داره، غرور مزخرف والدین در مواجهه با رفتار فرزند زمانیکه مرتکب خطا شدن و ترس از این رو دارن که پذیرش این موضوع ممکنه وجهه شون رو تخریب کنه باعث بیشتر شدن فاصله و کینه در خانواده میشه، ترس از حرف مردم، اصرار به قایم کردن نقص ها و فرار از اینکه نکنه فرزند من شبیه من نباشه باعث از بین رفتن زندگی یک آدم موفق و هنرمند و نهایت منجر به جنون اون فرد میشه، پدر متعصب و مستکبر خانواده با تصمیمات احمقانه اش زندگی تمام افراد رو تباه میکنه، کوچکترین فرزند خانواده که بی اعتماد به نفس و بسیار تنهاست و مورد حمایت پدر هست (چرا که غلام حلقه به گوش پدره) تا جایی پیش میره که از ترس از دست دادن مال پدری که تماما متعلق به اون نبوده، اقدامات وحشیانه ای بروز میده، دختر خانواده برای فرار از این جهنم تصمیم احمقانه میگیره، پسر بزرگتر تبدیل به موجود جدیدی میشه که نه به گونه انسانی شبیه نه جانوری و پدر آرزوی مرگش رو داره، و فرزندی که برای رسیدن به آنچه میخواد جلوی خانواده ایستادگی میکنه نهایتا مجنون میشه، توجه بیش از حد والدین به فرزند مورد علاقه شون میتونه باعث کینه توزی دیگر بچه ها بشه که متاسفانه هنوز هم به این مسئله دقت نمیشه، کتاب خیلی تراژیک اما حقیقی بود ،به راستی که انسان موجود پیچیده و در خیلی موارد خطرناکی هست، تعصب و غرور پتانسیل تباه کردن زندگی هر فرد رو در نهایت قدرت داره، من معتقدم این موضوع که تا زمانیکه نتونستیم نقص های درونی خودمون رو که منجر به نابودی زندگی بقیه و زیان رسانی به جامعه میشه رو درمان و تو خودمون حل کنیم،نباید تولید مثل داشته باشیم و به نظرم کاش این مهم فرهنگسازی بشه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.