یادداشت مها
1403/10/5
خیابون ولیعصر من رو یاد عید ۹۶ میندازه که با مامان از پارکوی با بیآرتیها رفتیم تا راهآهن و بعد راهآهن رو تا تجریش پیاده اومدیم. چقدر خوش گذشت. وقتی رسیدیم باغفردوس، بابا و امیر هم به ما پیوستند و رفتیم شمشیری ناهار خوردیم. خیابون ولیعصر من رو یاد سال اول دانشگاه میندازه و حس کشف جاهای جدید و هیجان تجربههای نو. خیابون ولیعصر من رو یاد گیسو میندازه و دبیرستان و خنده و گریههایی که فقط خودمون میدونستیم دلیلشون رو. خیابون ولیعصر من رو یاد تو میندازه، چون همیشه اولین و آخرین گزینه این بود که:” بریم پیادهروی؟ از تجریش تا پارکوی یا برعکسش؟ میخوای اینبار از پارکوی تا ونک بریم؟” خیابون ولیعصر من رو یاد سوپراستار پارکوی، نقاشی کردن صورت، جامجم، دانشکدهمون، چهارراه ولیعصر، نوفللوشاتو، گشت ارشاد، ترس، خوشبختی، درختهای بلند، نورها و صداها، آش سیدمهدی، زلزله، بیآرتی، آدمهایی که با سناریوی مشخص ازت درخواست پول میکنند، پیادهروی، بارون، برف، آبان ۹۸، نوروز و خیلی چیزهای دیگه میندازه. خیابون ولیعصر من رو یاد تهران میندازه و تهران من رو یاد همه خاطراتم که انگار بخشی از هویتمه.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.