یادداشت سیده فاطمه مطهری
1404/1/31
صفحهی آخر کتاب را با بهت و حیرت و اشک خواندم؛ اصلا فکر نمیکردم انتهای کتاب اینگونه تمام بشود و به یکی از شخصیتهای تاریخی موردعلاقهام ختم شود. بهزادبهزادپور را با سهگانهی “خداحافظ رفیق” شناختم و بعد تئاتر محشر و فراموشنشدنی “شب آفتابی”؛ و همین دو اثر عالی باعث شد کتاب امپراطور عشق که فیلمنامهای از بهزادپور است را با امید به خواندن یک متن خوب شروع کنم و به حق همینطور هم بود. داستان کتاب از حملهی ابرهه به مکه برای خراب کردن خانهی خدا شروع میشود و مقابلهی قبیلهی خثعم و مردان بتپرست مکه با آنها؛ داستنِ اصلی هم دربارهی خواهرزادهی زیبا پادشاه یمن “ابرهه” است؛ “حمامه” ای که در همهی سفرها و جنگها دائیاش را همراهی میکرده و کبوتر شانس ابرهه بوده است ولی در سفرِ آخر به مکه، کبوتری اسیر میشد در دستِ بزرگان و ثروتمندانِ شهر مکه که خشم و کینهی بزرگی از ابرهه دارند. آنقدر این کتاب برایم شیرین و جذاب بود که دوست ندارم بیشتر از این دربارهی موضوع و محتوای کتاب چیزی بنویسم تا اگر کسی قصدخواندن کتاب را کرد، مثل من آرام آرام با سکانسهای کتاب همراه شود و طعمِ شیرین داستان را بچشد و لبخند بزند و اشک بریزد. http://www.vaadi.ir/archive/3374
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.