یادداشت محمدرضا زائری

سنگ
        وقتی كتاب را باز كردم و شروع كردم به خواندن، همان ابتدای كار زُهم كلماتی سیاه و چركین شامه‌ام را آزرد:«من حسین را كشتم، با تیری كه به صورتش پرتاب كردم! ... لعنت بر شما! زرعه انگور تلخی را كه در دهان گذاشته بود تف كرد، احلام و سودا در میان صحن می‌رقصیدند.»

كتاب را برگرداندم و با تعجب رو و پشت جلدش را جستجو كردم. كتاب را به‌عنوان یك داستان عاشورایی گرفته بودم اما انگار چندان حرفی از عاشورا و كربلا نبود:«سنگ در دست مجسمه‌ساز مثل موم می‌شود، هر چه بخواهد می‌تواند با آن بكند. می‌تواند مجسمه‌اش كند. می‌تواند هم پیكانی كند برای زدن بر لب دشمن. سنگ می‌تواند روضه‌ای شود كه هرگز نشنیده‌ای.»

دچار تردید شدم، پس «سنگ» كتاب روضه هست، اما جور دیگری است! دوباره خواندم و شروع كردم به ورق زدن و باز سیاه و سنگین شد، سیاه بود و سنگین و بوی آزاردهنده‌ای داشت و دوباره كتاب را بر زمین گذاشتم. خیلی طول كشید تا چشم‌هایم سیاهی خواندنش را بپذیرند و شامه‌ام بتواند مخلوطی از بوی عرق تن زرعه و شراب انگور و خون را در زیر آفتاب داغ شام تحمل كند.

داستان عاشورایی و این‌قدر متفاوت و عجیب؟ تاکنون كتابی چنین از داستان كربلا نخوانده بودم. روایتی متفاوت با یك زاویه دید و منظر بكر و تازه و پرداختی حرفه‌ای كه -هرچند افت‌وخیزها و خلل‌هایی دارد و در مقاطعی ریتم تندی پیدا می‌کند و شاید نیاز به بازنویسی مختصری داشته باشد- نشان‌دهنده توان و تسلط ستودنی نویسنده است.

دوباره اسم نویسنده را نگاه كردم، اثری داستانی از او به یاد نداشتم. با خود گفتم آیا اسم مستعار است؟ به نظر نمی‌رسید نویسنده‌ای برای كار اول بتواند چنین تصویر متفاوت و قدرتمندی بسازد، آن هم در این عرصه حساس و این میدان خطرآفرین!

از ناشر پرسیدم و معلوم شد كه اسم، واقعی و نخستین اثر داستانی نویسنده‌ای است كه پیش‌تر در حوزه پژوهش و مطالعات فعالیت داشته. هر چه جلوتر رفتم بیشتر با كتاب همراه شدم و در پایان جرئت و جسارت نویسنده و ناشر را تحسین كردم.

پیش از این هر چه در همه این سال‌ها از فضای عاشورا و كربلا در قالب ادبیات داستانی خوانده بودم، معمولاً در یك چارچوب مشخص و محدوده معین بود و گرچه ابتكارات و ذوق‌آفرینی‌هایی مثل برخی آثار استاد سیدمهدی شجاعی حتی زاویه نگاه مرکب حضرت علی‌اکبر را هم هنرمندانه به رویكردهای تكراری مرسوم اضافه كرده بود، اما ورود زنانه به حریم خصوصی خانه شاكیه در دمشق برای رسیدن به سنگ‌های تراش‌خورده زرعه در روز عاشورا خیلی هنرمندانه‌تر و ظریف‌تر و تازه‌تر و متفاوت‌تر از آن بود كه انتظار داشتم.

میدانی كه نویسنده برای رساندن پیام خود به آن قدم گذاشته، آن‌چنان لغزنده و حساس است كه حتى در همین لحظات هم باز تردیدها و اماها و اگرهایی به سراغ ذهن و قلمم می‌آیند كه آیا واقعاً مطمئنی این‌قدر جلو رفتن و این اندازه نزدیك شدن به آن‌سوی جبهه مقابل درست است؟ و خود را قانع می‌کنم كه برای کشف‌های تازه و تحولات نو چاره‌ای جز این تجربه‌ها و رفتن‌ها نیست.

رمان خواندنی و جذاب «سنگ» خواننده را با خود به فضایی خیلی دورتر از نمونه‌های مشابه می‌برد و در چشم دشمن می‌نشاند و با روایتی بدیع، جنبه‌هایی دیگر از ماجرا و پیامدهای جنایت یزیدیان را تصور و تصویر می‌کند.

خیال‌پردازی‌های نویسنده از فضایی كه هیچ‌یک از ما مشاهده و تجربه نكرده - و می‌توان حدس زد كه بر پایه مطالعات و بررسی‌های جدی باشد- و نقل‌های تاریخی مشهور و صریح هم از آن در دسترس نیست، اثری خواندنی و جذاب به خواننده ارائه می‌کند كه شبیه هیچ‌یک از کتاب‌های مشابه نیست.

امیدوارم نویسنده محترم كتاب «سنگ»، خانم قدسیه پایینی با همین جدیت و جسارت باز هم بنویسند و با این نگاه جستجوگر و عمیق، زوایای دیگری از تاریخ اسلام را بكاوند و دستاوردهای قلمی خواندنی خود را به دنیای كتاب و نشر عرضه كنند.


(منتشرشده در سایت الف کتاب: https://www.alef.ir/news/3990702117.html)
      
5

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.