یادداشت ناهید

ناهید

ناهید

6 روز پیش

        خب... دارم اولین نظرمو برای یک کتاب مینویسم تا ثبت کنم و فکر می‌کنم باید سعی کنم نوشته بد و سریعی نباشه و برای همین از کاغذ و قلم کمک گرفتم. این کتاب رو از از کتابخونه دانشگاه امانت گرفتم. خیلی اتفاقی بین قفسه ها چشامو می‌چرخوندم که عنوان کتاب رو دیدم، از اونجایی که یادم بود مهسا این کتاب رو میخوند و معرفی کرده بود و با ذوقی که توی چشماش بود و ازش تعریف کرده بود من هم مشتاق به خوندش شده بودم پس چشم بسته برش داشتم.زمانی که شروع کردم به خوندنش خودمو بین شخصیت ها حس میکردم آقای هاردی طوری جزئیات رو وصف کردن که با تمام ذهن و هوشم من هم با بت شبا بودم با اون فکر میکردم تصمیم میگرفتم قلبم غمش رو حس می‌کرد با بت شبا بازار میرفتم نامه می‌نوشتم، با اوک از گله مواظبت میکردم با بالدوود عشق رو احساس می‌کردم، بین کارگر های مزرعه بودم و خودم رو از اون ها جدا نمی‌دیدم. واسه ساعت های در دنیای کتاب زندگی کردم و لذت بردم.
ترجمه از سیروان آزاد (نشر نو) بود و کاغذهایی که با گذر زمان زرد رنگ شده بودند خیلی بیشتر من رو به اون سالها نزدیک می‌کرد خوشحالم از اینکه این کتاب رو خوندم و همینطور ممنونم از مهسا که معرفی کرده بود ❤️اگر به کتاب‌های کلاسیک علاقه دارین انتخاب خوبی هست.
(در آخر دوست داشتم که بگم این کتاب رو زمان جنگی که رخ داد خوندم و وقتی میبینمش یاد اون روزا میفتم. ) 
      
8

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.