کتاب زردی بود. تقریبا نوعی «م.مؤدبپور» با چاشنی مذهبی. کتاب خالی از هرگونه توصیف و تصویر و ادبیات!
یک داستان عادی عاشقانه دانشجویی که نظیرش در کتاب «ایهام» هم دیده میشود. شباهت تاجاییست که خیال میکنی نویسندهی دو کتاب، مشترک است!
پ.ن: یک ستاره به حرمت یکی از آیات قرآن که در کتاب نقل شده بود.