یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی
1400/9/22
3.9
16
کلت 45 داستان خانواده¬ئ از هم گسیخته¬ای را روایت می¬کند که هرکدام به نوعی، با واسطه و بی¬واسطه، قربانی سازمان مجاهدین خلق شدند. گسست خانواده از دستگیری پدر و مادر توسط ساواک شروع می¬شود و با جدایی بچه¬ها از هم و بی¬خبری همه اعضای خانواده از هم ادامه پیدا می¬کند. نویسنده این کتاب با داستانی خوشخوان و پرماجرا به معرفی سازمان مجاهدین خلق و تحول آن از اهداف اصلی سازمان پرداخته و غیر مستقیم روش آن را با شیوه نیروهای مذهبی مقایسه کرده. البته نویسنده برای بی¬طرف ماندن هیچ تلاشی نکرده و در برابر شخصیت¬ها سمت و سو گرفته. خصوصاً که راوی دانای کل مداخله¬گر و مفسٌر است و همین باعث شده نظر خودش را به خواننده تحمیل کند و در جای-جای کتاب به جای مخاطب تصمیم¬گیری کند کتاب شروع هیجان¬انگیزی دارد. آغازی که به مخاطب مجال فکر کردن نمی¬دهد و با ریتم تند از ماجرایی سخن می¬گوید که در واقع، پایان داستان است. اما برای تحریک حس کنجکاوی خواننده و ایجاد تعلیق، در ابتدای داستان روایت شده و در اصل بهانه¬ای شده برای روایت ماجرا. با شروع داستان تا حدودی یکی از شخصیت¬های تأثیرگذار داستان (حاج خدمتی) معرفی می¬شود. اما وقتی وارد فضای داستان می¬شویم و از گذشته آدم¬ها می¬شنویم و این گذشته را با پایان داستان مقایسه می¬کنیم متوجه می¬شویم که آدم¬ها چقدر متفاوت شده¬اند با آنچه بوده¬اند. توصیفات و صحنه پردازی¬های خوب، باعث جاندار شدن صحنه¬ها و درک مخاطب از محیط روایت داستان شده. گرچه در قسمت¬هایی کتاب را دچار اطناب کرده و از روایت اصلی دور شده. راوی به دلیل همه چیزدان بودن خود، پی¬درپی تعلیق ایجاد می¬کند و اطلاعات را از پیش به خواننده می¬دهد. ارائه این اطلاعات با اینکه تا حدودی خیال مخاطب را راحت می¬کند اما لذت کشف و تفکر و تعلیق را از خواننده می¬گیرد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.