یادداشت امیرحسین مخدومی
1404/1/7
کتاب نبود. تکه هایی از یک فیلم مستند بود. با نماهایی که بیشترشان لانگ شات در ذهنم پدیدار میشدند. تا سرگرم واقعیت زندگی داوودِ دهه هفتاد میشدم نویسنده بی محابا پرتابم می کرد به نقطه ایی بی بازگشت. بر خلاف میل روایی ام این عقب و جلو شدن این بار به کامم خوش نشست. روایت از حادثه ایی در زمان حال آغاز شد و پس از آن، این رفت و برگشتش به بیست سال گذشته بود که همه چیز را منطقی جلوه میداد. انگار به عقب برمی گشت و مهم ترین لحظات زندگی داوود را برایم به نمایش میگذاشت. دوستش داشتم و دو روز ابتدایی نوروز را با آن گذراندم. شاید در ابتدای روایت خنثی بودن شخصیت اول تا حدی برایم غیر منطقی جلوه میکرد اما بعد ترش آن هم تا حدی برایم پذیرفتنی شد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.