یادداشت فاطمه محمدزاده

        این داستان خود تجسم درد است.
تصویری از خودباختگی انسان به تقدیر.
«مروارید» اولین اثری از جان اشتاین بک است که خواندم؛ اما حقیقتاً این مرد چه خوب توانسته جبر را در زندگی و تعاملات اجتماعی به نمایش بگذارد.
داستان توصیف‌ها و تصاویری زنده از زندگی، و نیز زبانی روان و نسبتاً ادبی دارد. هنگام مطالعه، گویی به تماشای صحنه های یک فیلم نشسته‌ای؛ همه چیز بینا و گویاست.
داستان روایت زندگی فقیرانه و کپرنشینی زن و مردی ماهیگیر است، که همه آرزویشان فرزندشان است.
کشف یک مروارید، زندگی سخت و یکنواخت آنها را دچار تحولی پرچالش می‌کند، که نهایتاً بهایی بسیار گران بابت آن می‌پردازند.
ایده داستان شاید تکراری باشد، ولی به نحوی متفاوت بیان شده و نویسنده هیچ عجله‌ای در بیان آن ندارد و سر صبر همه چیز را برای خواننده توصیف می‌کند.
فقر، تبعیض، خرافه، نژادپرستی، ظلم اجتماعی و مبارزه با آن، مضامینی هستند که در این داستان به آنها پرداخته شده است.
      
14

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.