یادداشت علی سلطان زاده
1400/10/23
این کتاب چند سالی ممنوعالچاپ بود. فکر میکنم بعد از آن مدتی اجازۀ انتشار داشت، ولی الان نمیدانم در چه وضعیتی است. شاهدبازی یعنی چی؟ شمیسا در کتاب مینویسد که عشق مرد به مرد در طول تاریخ با اسمهای مختلفی مطرح شده از قبیل شاهدبازی، نظربازی، جمالپرستی، لواط و غیره. موضوع این کتاب در مورد عشق مرد به مرد در ادبیات فارسی است. عشق مرد به مرد به نظر شمیسا در ادبیات فارسی اصلاً پدیدۀ نادر و حاشیهای نبود. به گفتۀ شمیسا ادبیات غنایی فارسی، به طور کل ادبیات همجنسگرایی است. او در کتابش اظهار تعجب میکند از اینکه با این حجم از مطالب همجنسگرایانه که در ادبیات فارسی وجود دارد، کسی اثر مستقل و تحقیقیای در مورد این موضوع ننوشته بود (سال انتشار اولیۀ این کتاب 1378 بود). به نظر شمیسا در اینکه معشوق شعر سبک خراسانی و مکتب وقوع در دورۀ تیموری مرد است، شکی نیست. ولی خوانندۀ غیرحرفهای ممکن است در مورد سبک عراقی (غزلیات امثال سعدی و حافظ) دچار شک و تردید شود و این نکته را تشخیص ندهد. چون در زبان فارسی، افعال و ضمایر مذکر و مونث با هم فرقی نمیکند، به خاطر همین خیلی از اوقات تشخیص اینکه معشوق شاعر، مذکر یا مونث بوده کار سادهای نیست. اولین سوالی که برای ما احتمالاً پیش میآید این است که ما این همه شعر در کتابهای درسی و جاهای دیگر خواندیم که مشخص است معشوق در آنها مونث است. تکلیف این اشعار چه میشود؟ شمیسا در پاسخ به چنین سوالی، توجه خوانندۀ ناآشنا با ادبیات فارسی (مثل من) را به این نکته جلب میکند که مسائلی مثل رقص و زلف و خال و خدّ و قد و دامن و تیر نگاه و ساقیگری و امثال اینها که امروزه اموری زنانه به نظر میآیند، در قدیم مربوط به مردان هم میشد. به خاطر همین شمیسا معتقد است که فقط در مورد بخش کمی از اشعار قدما میتوان به ضرس قاطع گفت که معشوق مونث است. به طور کل عشق مرد به مرد، در ایران قدیم، قبح امروز را نداشته است (گویا در دورۀ قاجار و با مدرن شدنِ ایران، این مسئله قبیح میشود). منتها شمیسا دو نوع عشق مرد به مرد را از هم تفکیک میکند: عشق مرد به مرد از جنس عارفانه و عشق مرد به مرد از جنس بلهوسی. از طرفی بعضی از عرفای ایرانی معشوق پسر داشتند (مثل احمد غزالی، برادر امام محمد غزالی). از طرف دیگر خیلی از پادشاهان این مملکت، در دربار خود غلامبچگانی داشتند (مثل سلطان محمود غزنوی و شاه اسماعیل صفوی) منتها شاید نشود برای این تفکیک مرز روشنی قائل شد. همواره شاعرانی پیدا شدهاند که از عشقهای برخی پادشاهان به غلامبچهها تفاسیر عرفانی ارائه دادهاند و از طرف دیگر نویسندگانی نیز بودهاند که به عرفا و صوفیان انتقاد داشتهاند که در ظاهر عقاید عرفانی، به بلهوسیهای لواطگونه میپردازند. مثلاً ابن جوزی (قرن ششم هجری) یکی از همین نویسندگان بود که منتقد عرفا بود. از نظر ابن جوزی اصلاً چیزی به اسم «عشق مرد به مرد از جنس عارفانه» وجود ندارد. او در کتاب «تلبیس ابلیس» به شدت به صوفیان و عرفای شاهدباز و شاهدپرست حمله میکند. ابن جوزی ماجرای معروفی را در مورد احمد غزالی تعریف میکند که یک روزی روی منبر در حال سخنرانی بوده و وسط سخنرانی، لبهای یک پسر زیبارو را میبوسد. ابن جوزی مینویسد «من از عمل این مرد در شگفت نیستم و نه از دریدگی پردۀ حیا از صورتش؛ [بلکه] از چهارپایان حاضر در مجلس در حیرتم که چگونه سکوت کردند و بر او انکار نکردند. آری، شریعت در دل بسیاری از مردم سرد شده است». شاید بتوان گفت در بعضی از قسمتها، تحلیل شمیسا در این کتاب ضعیف میشود، اما نقطۀ قوت این کتاب ارجاعات بسیارش به منابع دست اول ادبیات فارسی است و سعی کرده تا این موضوع را در بسیاری از این منابع و در دورههای تاریخی مختلف نشان دهد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.