یادداشت رها
1401/2/29
3.5
11
یک شب به مناسبتی "زئوس" همه ی خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.خدای جنون و دیوانگی "لیسا" هم در این جشن حضور داشت و دست بر قضا از نوشیدن شراب زیاد مست شده بود خدایان از هر دری سخنی میگفتند تا اینکه نوبت به "آفرودیته" خدای عشق رسید. حرفهای خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا میخواهد برود جنون دستش را میگیرد و راهنماییاش میکند به همین دلیل است که میگویند عشق کور است و عاشق ، دیوانه و مجنون میشود <img src="http://www.upsara.com/images/rcde_s.jpg"/> از طرف دیگر مطالعات علمی ثابت کرده که در زمان عاشق شدن ، لوب پیشانی مغز کارکرد صحیح خود را از دست می دهد و به همین علت است که فرد عاشق نمی تواند تصمیمات منطقی بگیرد و اصطلاحا گفته می شود که عشق کور است نتیجه ای که میخوام از مطالب بالا بگیرم اینه که از گذشته های خیلی دور تا همین الان ، اکثریت آدم ها بر این باور متفق القول بودن که عشق منطق نمی شناسه و به این راحتی قابل توصیف و اندازه گیری نیست مبحث پیچیده ای مثل عشق در هیچ قاعده و چارچوبی جای نمیگیره ، با این حال نویسنده ی این کتاب به قدری مطمئن راجع به این موضوع حرف میزنه و دستورالعمل صادر میکنه گویی که در حال اثبات یک فرمول ساده ی ریاضی ست که البته هم فقط خود او موفق به کشف اثبات آن شده از طرف دیگر وقتی در رابطه با مباحث لطیفی مانند عشق صحبت می شود ، بد نیست که مقداری احساسات خوشایند هم چاشنی این کار شود ، نه اینکه مثل یک مقوله ی خشک و علمی به چنین مبحثی پرداخته شود !! ... بگذریم که برچسب زدن به بزرگانی چون فروید و اشتباه تصور کردن ایده های این شخصیت برجسته هم ، در کتابی که در باب "عشق" سخن می گوید کار چندان شایسته ای نیست
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.