یادداشت امین پازوکی
1401/7/11
این کتاب شامل نوشتههایی در مورد ائمه معصومین علیهم السلام است. در مورد حضرت محمد، حضرت علی، حضرت زهرا، امام حسن، امام حسین، حضرت زینب و حضرت صاحب الزمان (سلام الله علیهم اجمعین) است. همچنین در مورد نزول وحی، جایگاه حضرت علی، شهادت حضرت زهرا، غدیر و حج و بسیاری موارد دیگر سخن گفته شده است. قسمتی زیبا از این کتاب را که در مورد حج بیان شده است میآورم تا هم با حال و هوای کتاب آشنا شوید و هم به نکتهای که در این مطلب هست پیببرید: «از میان تمامی فروع تنها حج حسین به ظاهر نیمهکاره ماند و او آنرا رها کرده و به کربلا آمده است. اما حسین در شرایطی است که حج عادی نمیتواند گذارد. او با خانه راز نمیتواند گفت. او با منزل معاشقه نمیتواند کرد. چاره ای نیست که از خانه به صاحبخانه در آید. او از کعبه راه را کج میکند اما نه به این دلیل که حج نکند یا نیمه کاره کند. او باید حجی کند که چشم بنیانگذار خانه خیره بماند و انگشت حیرت حجگذاران تاریخ در دهان. حسین در میقات نینوا به لباس سرخ نادوخته عشق محرم میشود و تازه این احرام نیز همه احرام او نیست. آن لباس کرباسی سپید که از فاطمه سلام الله علیها به یادگار مانده است چطور؟ شاید، اما غیر از همه این احرامها احرام دیگری است. احرام سرخی که در قتلگاه تنپوش حسین میشود. حاجیان، لبیک را از میقات آغاز میکنند و کعبه را که میبینند لب فرو میبندند. شاید بتوان دریافت که حسین لبیک را از کجا آغاز کرده است، اما کسی نمیداند که او در کجا لب از لبیک فرو بسته است. بعد از طواف و قبل از سعی نوشیدن از آب زمزم مستحب است. این را هم نمیدانم او چه کرده است. حسین در میان صفا و مروه سعی نمیکند. سعی او میان خیمه و میدان است، در زیر شعلههای سوزان آفتاب. بوی معشوق آنچنان در شامه عاشق پیچیده است که ترتیب و توالی نمیشناسد. چه باک اگر قربانی و حلق قبل از وقوف در عرضه باشد. اگر از اصطکاک پای اسماعیل آب جاودانه زمزم جوشیده است؛ از اصطکاک پای اصغر تشنه در کربلا خون جاودانه میجوشد ... حسین به یاد دارد که خدا قربانی را از ابراهیم نپذیرفته است و یکی از نگرانیهای عظیم حسین در عاشورا همین است. به همین دلیل آنگاه که اسماعیل حسین از آغوش پدر به آغوش خدا عروج میکند و قربانی قبول درگاه میافتد شاید از شعف، خون از گلوی کودک شش ماهه برمیدارد و به آسمان میپاشد. و اکنون نوبت تقصیر است. زدن موی سر و گرفتن ناخن، حلق و تقصیر من شماست. حسین آنچنان عاشق است که ناخن نمیگیرد انگشتر میگیرد. انگشتری مزین به خون و انگشت. حلق من و شما تراشیدن موست، آنکه آتش عشق جانش را گداخته و خاکستر کرده است که موی از سر نمیشناسد. او از حنجره حلق میکند و محاسن سپید به سرخی خون حلق میآراید. حسین حلق و تقصیر کرده است اما سعی هنوز نیمه کاره است. آتش اشتیاق، جگر حسین را کباب کرده است. بار آخر سعی را چگونه به انجام رساند؟ ملکوتیان خیمه حسین گمان بردهاند حسین در صفای قتلگاه مانده است، آن گاه که بار آخر سعی را ذوالجناح بی حسین آمده است. ولی ... اما ... آن لحظه که سر حسین هرولهکنان بر بالای نیزهها درخشید دریافتند که نه، بار آخر را حسین سر جدا، پیکر جدا، مجمر جدا، سعی میکند. بند از بند استخوان عاشق دلسوخته در این سعی جدا گشته است.» «زمان حرکت حسین به کربلا زمانی است که مردم به طواف بیت الله مشغولند و اگر پیشاپیش مردم همچنان برگرد کعبه میگشت امامت را مطرح نکرده بود و نیز اگر در زمان دیگری مردم را به کربلا میخواند امامت به قوتی که باید، مطرح نشده بود. او زمانی مردم را به میدان کارزار میخواند که خیل مردمان به طواف کعبه مشغولند و او زمانی فریاد «هل من ناصر ینصرنی» سر میدهد که هنوز عدهای در حرم خداوندند و این بدان معناست که اگر اعتقاد به ولایت نباشد و اگر پیروی از امامت نباشد گشتن در گرد خانه خدا هم عبث است. بیهودگی است. بی امام، طواف کعبه هم بی ثمر است. و همیشه چنین بوده است که هر که پای دربند ولایت خدایی نکرده است لاجرم گردن به ریسمان شیطان سپرده است. بی امام راه رفتن، جنگیدن، نشستن، برخواستن، نماز و حج کردن و حتی تنفس نمودن هلاکت است. من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه. آنها که با حسین برنخواستهاند، به راه نیفتادهاند و به کربلا نیامدهاند به جاهلیت مردهاند هر چند داخل خود خانه به نماز ایستاده باشند.» امین پازوکی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.