یادداشت سیده زهرا ارجائی
4 روز پیش
خار و میخک را همه به نام نویسندهاش میشناسند؛ و یحیی سنوار را به چوبی که پرتاب کرد و نقابی که از چهره برنداشت... چه بسا اگر نقاب برداشته بود اکنون زنده بود اما با عزت رفت و بار دیگر دشمنان غاصبش را تا آخرین لحظه به ذلت کشاند! خار و میخک، رمان و داستان نیست، روایت ایستادگی است، روایت مقاومت، روایت درد و رنج و سختی اما زیر بار ظلم نرفتن! انتظار یک رمان ادبی نباید از آن داشت اما روایتیست زیبا و واقعی از فلسطین، از دید یک مبارز متولد اردوگاه... من درباره بیوطنی و بعد هم مهاجرت یهود به این سرزمین خواندهبودم، اما هرچی بود از زبان همانها بود! یا نهایتاً آنهایی که یهودیان را از سرزمینشان بیرون کردند و آنها را راهی ارض مقدس کردند. این داستان اما از زاویهای متفاوت ماجرا را روایت میکرد. از دید فرزند خانوادهای که تا چشم بازکرده، خود و خانوادهاش را آواره دیده، از پدرش بیخبر است، مردان خانهشان پسرانی نوجوان هستند و مادری که این خانه را زنده نگه داشته است. در طول داستان شکلگیری گروههای مختلف فلسطینی همراه یا مخالف اشغالگران به خوبی به تصویر کشیدهشده، چه، نویسنده در خانوادهای بزرگ شده که هر یکی از برادرانش و دوستانشان در یکی از یکی گروهها هستند! حجم کتاب زیاد است اما تا حد امکان عاری از توصیفات و توضیحات بیش از اندازه؛ هرچه بود یا در شرح زندگی در اردوگاه و یا در بیان مبارزات و سختیهای آن بود... خواندنش را به هرکس که میخواد اطلاعاتی کلی از فلسطین به دست بیاورد، توصیه میکنم اما باید حوصلهی خواندن ۶۶۰ صفحه را داشتهباشد!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.