یادداشت ریحانه شهبازی

        «اینها هنوز قصه نیست، واقعیت است. اما ما اسم آنها را قصه گذاشته‌ایم، چرا که امیدواریم ان‌شاءالله، بعدها واقعیت‌های تلخ این فیلم تبدیل به قصه‌هایی شود از دوران پیش از انقلاب اسلامی که مادربزرگ‌های آینده برای نوه‌ها و نتیجه‌هایشان نقل کنند.»

هفت قصه از بلوچستان نام یکی از مستندهای تلوزیونی گروه جهاد سازندگی به کارگردانی شهید آوینی است که در سال ۱۳۶۰ و در روستای زرآباد ایرانشهر تهیه شده. این مستند دردهای بلوچستان و مردمان‌ش را در قالب به تصویر کشیدن چند مواجهه روایت می‌کند. متأسفانه از هفت قصه، پنج قصه در دسترس است. کتابی که به همین نام توسط نشر واحه منتشر شده، در واقع گفتارِ متن مستند و عمدتاً به بیان شعر نو است.
قصه‌ی اول: اگه بارون نیاد، هیچ...
قصه‌ی دوم: غربتِ مار گزیده...
قصه‌ی سوم: آزادی...
قصه‌ی چهارم: این زمین مال منه...
قصه‌ی پنجم: هفت خون...
از بین این پنج قصه‌ی شعرگونه‌ی کوتاه، درد دومی برای من بیشتر از همه بود.
«در آن‌جا اگر کسی را مارِ گر بگزد -که معمولاً در فصل تابستان اغلب روزها این اتفاق می‌افتد- می‌نشیند تا بمیرد. چاره‌ی دیگری ندارد، چرا که تا شهرِ دور نه راهی هست و نه وسیله‌ای.
جوان سیه‌چرده‌ای که مار نیشش زده، روی زمین نشسته است و بی ‌سروصدا و آرام به دکتر جهاد و اطرافیانش نگاه می‌کند.
زهرِ مار اثر کرده بود و از لثه‌هایش خون می‌آمد، اما نشسته بود منتظر مرگ، و دیگران هم سراپا تسلیم و عاجز در برابر یک سرنوشت حتمی، دورش نشسته بودند و موسیقی گوش می‌کردند.»
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.