قیچی چون بیکار بود کم مونده بود کارهای اشتباه بکنه مثلا سبیل گربه رو قیچی کنه و دم خروس رو کوتاه کنه و خروس دنبالش کرد. خیلی خندهدار بود. آخرش رفت پیش یه خانم خیاط که باهاش لباس خوشگل دوخت. بقیه لازمش نداشتن ولی خانم خیاط لازمش داشت چون قیچی خود خانم خراب و کهنه بود.