یادداشت ♡dely
1404/3/5
الان که دارم برای این کتاب یادداشت مینویسم خیلی وقت گذشته از زمانی که من کتاب را خوندم این کتاب رو من در اوایل عید خوندم و دومین کتابی بود که توی عید خوندم و از اون دسته کتابهایی بود که من اصلاً قصد خوندنشو نداشتم فعلاً و خیلی یهویی انگار کتاب صدام کرد که بیا من رو بخون الان وقتش رسیده که من رو بخونی اوایل مقاومت کردم چون دلم نمیخواست جنایی بخونم ولی تسلیمش شدم و شروع کردم و این شروع باعث شد که رخلاف انتظارم بتونم تو عید کتاب بخونم چون فکر نمیکردم به خاطر ولی این کتاب نه اینکه بگم اینقدر جذاب بود نه ولی اینکه یهویی من رو صدا کرد و به نظرم زمان مناسبی بود برای خوندنش باعث شد که من حتی انقدر حواسم به خوندن کتاب اشه که حتی در مهمونیها شرکت نکنم و من این کتاب ۳۰۰ صفحهای رو در سه روز خوندم روزی ۱۰۰ صفحه و اگر روزی مهمون داشتیم اینطور بود که من باید به نظرم حتماً اون روز ۱۰۰ صفحه رو میخوندم حتی اگر تا ساعت ۳ صبح هم بیدار بودم با چراغ قوه زیر پتو میخوندمش و خوب اینکه در زمان مناسبی خوندم براتون مسخره باشه ولی برای من زمانی بود که انگار کتاب یدونست الان وقتشه که من با اون ذهنیت با اون فضایی که دارم این کتاب رو بخونم و زمانی که داشتم این کتاب رو میخوندم در همون اوایل عید هوا خیلی ابری و بارونی بود هر روز و این باعث میشد که من با فضای کتاب بیشتر اخت بگیرم و در کل کتابی بود که من بالای ۵۰ تا جمله رو هایلایت کردم و با اینکه روزی ۱۰۰ صفحه میخوندم ولی انقدر ناخواسته هم بود یعنی نه اینکه بگم از عمد یا... ولی انقدر که همین ۱۰۰ صفحهای که در روز میخوندمو افکارم و ذهنم با دقت کلمه به کلمه کتاب رو رصد و بررسی میکردند من بالای ۵۰ تا جمله را هایلایت کردم در صورتی که کسانی که در اطراف آن کتاب را خوانده بودند شاید یک الی دو سه تا جمله هایلایت کرده بودند و خوب خیلی جاها با شخصیتها یا اتفاقها و یا جملاتی که میگفتند احساس نمیدونم اسمشو چی میذارن ولی یه احساس نزدیکی داشتم خوب از لحاظ داستانی بخوام بگم ب خلاف چیزی که روی کتاب نوشته بود و انتظاری که داشتم اصلاً جنایی نبود بیشتر یه داستان مخوف ترسناک بود که باید با چیدن پازلها و حرف و هر مدرکی که در طی داستان گفته میشد ین پازلو حل میکردید که دلیل تمام رفتارهای شخصیتها با همدیگه و... چی بوده چون آخر کتاب جوری بود که همه چیز به هم ربط پیدا میکرد با اینکه من تونستم پلاتوئیستایی که داشت رو حدس بزنم ولی خب باز پلاتوئیستی داشت که نتونم حدس بزنم ولی از نظرم خیلی خوب بود نه خیلی بد و با اینکه تقریباً نزدیک سه ماه از اینکه این کتاب رو خوندم میگذره ولی هنوز نمیدونم امتیازی که باید به این کتاب بدم چیه از چه طرفی خیلی با این کتاب احساس نزدیکی داشتم با جملههایی که داخلش گفته میشد و.. که هنوزم وقتی جمله به جمله تیکه به تیکه و صفحه به صفحه کتاب رو میخونم خیلی احساس نزدیکی میکنم ولی از طرفی هم از لحاظ داستانی بخوام نظر بدم واقعاً نمیدونم که در ژانر خودش خوب بود یا نه ولی به نظرم ارزش یک بار خوندن رو داشت شاید ارزش خرید نه ولی خوشحالم که خوندمش چون از داستان بگذریم خیلی با همه چیز و یه جورایی خیالات و کلمات و جملههایی که نویسنده بر روی کاغذ آورده بود همزاد پنداری میکردم میدونم منظورم رو خوب رسوندم یا نه ولی از یه طرف این کتاب رو خیلی دوست داشتم و از یه طرفی هم به نظرم در ژانر خودش شاید ضعیف بود ولی به نظرم ارزش یک بار خوندن رو داشت و بخوام با کتاب اولی که از این نویسنده خوندم یعنی دیزی دارکر مقایسهاش کنم یه جورایی پیچیدهتر بود انگار ولی هر دو به نظرم زیباییهای خودشونو داشتند در نهایت واقعاً نمیدونم باید چه امتیازی بدم برای همین یه جورایی برام و بدیهایی که این کتاب داشت برام ۵۰۵۰ است پس امتیازشم به همین صورت میدم (: ببخشید که اگر یکم جملهبندی و.. یاد داشتم اشتباه هست و سخته خوندنش شاید به خاطر اینه که خب سه ماهی از خوندن کتاب گذشته و من واقعاً نمیدونم باید با چه کلماتی این کتاب رو توصیف کنم چون خودم هم هنوز نمیدونم دوستش داشتم یا نه و الان که اینجا دارم یادداشتو مینویسم ساعت ۱۲ شبه و واقعاً مغزم نمیکشه ولی دوست داشتم که یادداشتی ازش بزارم (:
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.